این هفته هم گذشت....


این هفته هم گذشت تو اما نیامدی

خورشید خانواده ی زهرا نیامدی



از جاده ی همیشه ی چشم انتظارها

ای آخرین مسافردنیا نیامدی



صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم

"آمد غروب،رفت وتوآقا نیامدی"



امروزمان که رفت چه خاکی به سر کنیم؟

آقای من ! اگر زد وفردا نیامدی



غیبت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم

تا روبرویمان نشدی ، تا نیامدی

شب از نیمه گذشته، اما خواب همچنان از چشمانم گریزان است. نسیم سحری هر از گاهی می‌وزد و اشک‌هایم را از مژه می‌تکاند و بر صورتم جاری می‌کند. باز هم جمعه‌ای گذشت و باید روزها را شماره کنم تا جمعه‌ای دیگر از راه برسد. تاریکی، سکوت و سینه‌ای پر از سوز. هم‌صحبتی می‌خواهم تا اندوهم را با او واگویه کنم… غلتی می‌زنم و چشم در چشم ماه می‌دوزم. خسته به نظر می‌رسد. با زبان دل، سلامش می‌کنم و با گوش جان می‌شنوم که غمناک‌تر از من جواب می‌گوید.
با خود فکر می‌کنم، شاید از این‌که طلوع کرده بی‌آن‌که از فرج خبری باشد، اندوهناک است. شاید از فراق و دوری خسته شده، و مگر ماه، تفاوت بین روزهای هفته را می‌فهمد؟… پلک‌ها را بر هم می نهم و خسته از روزهای بی‌مولا، پرندة افکارم را تا فراسوی افق‌ها پرواز می‌دهم
ادامه نوشته

اگر چه روز من و روزگار می گذرد
دلم خوش است که با یاد یار می گذرد

چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است
قطار عمر که در انتظار می گذرد

به ناگهانیِ یک لحظه عبور سپید
خیال می کنم آن تک سوار می گذرد

کسی که آمدنی بود و هست، می آید
بدین امید، زمستان، بهار، می گذرد

نشسته ایم به راهی که از بهشت امید
نسیم رحمت پروردگار می گذرد

به شوق زنده شدن، عاشقانه می میرم
دو باره زیستنم زین قرار می گذرد

همان حکایت خضر است و چشمه ظلمات
شبی که از بَرِ شب زنده دار می گذرد

شبت همیشه شب قدر باد و، روزت خوش
که با تو روز من و روزگار می گذرد

:::: یا بقیه الله آجرک الله ::::

در آرزوی تو هستم همیشه نورانی
اسیر زلف تو هستم، نگفته می دانی
تو از قبیله فریادهای خاموشی
زبانه می کشی از سینه های طوفانی
شمیم عطر تو در باغ لاله می پیچد
عزیز گمشده در کوچه های ظلمانی
نشسته ام به در انتظار یکرنگی
بدان امید که روزی گلی برویانی
شکسته قامت هر لاله ای غریبانه
غروب خسته مرا می کشد به ویرانی
شبانه می شنوم از نگاه اشک آلود
که می رسد به دلم عطر یاس پنهانی
هزار پنجره آدینه باز و بسته شود
به گوش دل نرسد نغمه های عرفانی
ولی شنیده ام از قاصدی که می خواند
ز کوی کعبه برآید جمال نورانی
به عشق خال رخت حال ما پریشان است
فدا کنم دل و جان را بر این پریشانی
به کنج میکده هر شب ترا، ترا خوانم
که شاید از می نابت مرا بنوشانی
لبان تشنه ما را ز کوزه ات تر کن
به انتظار تو باشم اگر چه طولانی
من از زمان شکفتن خدا خدا کردم
هزار بوسه برویت زنم به آسانی
اگر چه لایق عشقت نگشته ام اما
شوم به صبحدمی در ره تو قربانی
در انتظار ظهورت چنان پریشانم
که لحظه لحظه عمرم رود به حیرانی
به جز تو ای گل نرگس مرا خیالی نیست
به خاک پای تو سایم همیشه پیشانی
ضریح چشم سیاهت طواف هر شب من
صفای سعی مرا چشم بسته می دانی
دعای عهد ترا هر سحر وفا کردم
مگر به گوش من آید صدای روحانی
به انتظار تو «نادم» ز کفر می نالد
یقین شکایت دل را نگفته می خوانی
با تشکر از ابوالقاسم قربانی – ابهر
سایت فرهنگی مذهبی راه وصل

وقتی زمستان با آن همه سردی و ظلمتش خواستار گرمی و صفا می شود ،خدا اجابت می کند و آفتاب بیشتر نور می دهد.
وقتی زمین نوای دل انگیز حول حالنا الی احسن الحال را سر می دهد خدا باز هم اجابت می کند، زمین را پر از بهار می سازد، فضا را پرازعطر گلها کرده وهمه جا را از ترنم چکاوک ها لبریز می گرداند.
حالا نوبت ماست تا نجوا کنیم . آرام زمزمه کن:
یا مقلب القلوب والابصار،یا مدبراللیل والنهار ،یا محول الحول والاحوال ،حول حالناالی احسن الحال
در سکوت منتظر باش تا صدای او را بشنوی…
گوش کن صدای اجابت می آید، اراده کرده اختیار قلب هایمان را بدست بگیرد، لحظه لحظه زندگیمان را تدبیر کند و حالمان را به نیکوترین حال مبدل نماید.

صدای عشق می آید از آنسوی نهایتها
معطر می شود عالم از این آوای سبحانی

صدای خدا در زمان جاری شده ،صدای امام رئوف (ع) را می گویم که همان صدای زیبا ی خداست وبه مهر می گوید:
الامام الانیس الرفیق والوالد الشفیق
خدایا پس امام زمان من کجاست آن نزدیکترین دوست و مهربان تر از پدر.
مهدی کجاست تا برآستانش زانو زنیم ،تسلیم حریمش گردیم و قلب هایمان را با نام و یاد و مرامش سرشار از رویش گلهای عشق وبندگی کنیم .
مهدی کجاست؟!
بازهم صدای اجابت می آید و این بار صدای مهدی (ع)، تجلی صدای خداست وبا گل واژه های عشق جواب تو را می دهد:
لو اشیاعنا وفقهم الله …..
اگر شیعیان ما که خدا توفیقشان دهد در راه ایفای پیمانی که بر عهده گرفته اند ،همدل می شدند میمنت ملاقات ما ازایشان به تاخیر نمی افتاد.
و حالا باز هم ما و نجوای اضطرارمان :
خدایا می خواهمش ؛او را به من عطا کن.و باز هم صدای اجابت او واین بار ،علی بن الحسین (ع) با صدای خدا سخن می گوید:
ومع العسر یسر،فاصبر ان العاقبة للمتقین.ثبتک الله علی ولایة من تولیت نحن وانتم فی ودیعة الله التی لا یضیع ودائعه
همراه با هر سختی آسانی است صبر کن که سر انجام از آن متقین است.خدا تو را در ولایت کسی قرار دهد که ولایتش را داری و آن را برای تو تثبیت فرماید.ما و شیعه ما گنجینه های سپرده های خدا هستیم که از بین نخواهیم رفت.

به سمت نور می خواند کسی دلهای شیدا را
به بزم عشق می خواند کسی مارا به مهمانی

نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان
سوی تو می دوند هان! ای تو همیشه در میان
در چمن تو می چرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن می نگرم در این چمن
آینه ضمیر من جز تو نمی دهد نشان
ای گل بوستان سرا از پس پرده ها درآ
بوی تو می کشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشسته ای باغ درون هسته ای
هسته فرو شکسته ای کاین همه باغ شد روان
آه که می زند برون از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان
پیش وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان
پیش تو جامه در برم نعره زند که بر دَرم!
آمدنت که بنگرم، گریه نمی دهد امان…

همه در جست‌وجوی کوی تواند، بی‌ آن‌که خوب تو را شناخته باشند. همه در هوای روی بهارند؛ بی آن‌که از غصه زمستان، به تنگ آمده باشند.
همه در غربت شب، خوابیده‌اند، بی آن‌که از صدای خروس سحری سراغ بگیرند.
پهنای شهر را وجب به وجب، گام به گام، کاویده‌ام. از نردبان‌های کوتاه و بلند مذاهب و مکتب‌ها، ایسم‌ها و فلسفه‌ها، از همه عبور کرده‌ام. رفته‌ام، فرو افتاده‌ام، برخاسته‌ام و خسته‌ام.
می‌گویند تو گشایشی. فرج تویی. این گشایش باید شبیه یک گلستان باشد، پر از جوانه‌های صداقت. جایی برای تبسم بی‌دغدغه. من منتظرم.
٭ ٭ ٭
قصه شوق، محال است به تقریر آید. کسی چه می‌داند راز رسیدن در دل یک مشتاق که مهجور مانده است چیست؟ کسی چه می‌داند جز دل روشن تو؟!
ما از رفتن، تمنای رسیدن داریم و کوی مهدی خدا، انگار نزدیک است؛ زیر پلک یک ندبه، روی آواز یک سجاده و بر بلندای شکفتن یک صبح آدینه. از رو به روی خانه کعبه، صدایمان زده‌ای که: من گنجینه خدایم؛ اوج آرزوهای دیرینه، با سیرتی شبیه محمد(ص)، با شوری به وسعت دلتنگی و با جشنی از جنس خوش‌بختی.
٭ ٭ ٭
عدالت، میوه درخت ظهور است که با دست‌های نیرومند و آسمانی تو غرس می‌شود. عدالت، یعنی برآمدن و تابیدن ماه برای همه چشم‌ها؛ حتی نابینا‌ها و شب‌پره‌ها. نزدیک‌تر می‌شوی، قرآن می‌خوانی و لبخند می‌زنی. من همان رؤیای صادقه‌ام که در قلب خدا تعبیر شد و اینک تعبیر رؤیای خدا در سرزمین سوخته انسان.
٭ ٭ ٭
از تولد حرف می‌زنی. تولد دوباره روزی‌‌های معنوی و مادی. تولد دیگرباره جان‌های عاشق سرفرازی. مکث دیدار و زیبایی بر دشت خشک بی‌کسی و تنهایی. حضور پیوسته باران بر کام‌های تشنه ابدی. از راه می‌رسی، بیدار می‌شویم، راه می‌رویم و همه سرزمین‌های نرفته دانش و اندیشه، در کنار خاک پای تو، بر ما مکشوف می‌شود. به جزای ستم‌ها که بر خلایق مظلوم؛ آوار گشته بود. بر سر ظالمان، غضب می‌باری و شیوه نوازش را ترویج می‌کنی. در انتظار توییم!

با تشکر از مصطفی پورنجاتی
ماهنامه موعود شماره ۷۶
سایت فرهنگی مذهبی راه وصل

مسجدی برای ملاقات، مسجدی برای پناه

در احادیث معصومان(ع) تأکید شده است که این مسجد منزل‌گاه و بیت المال امام مهدی(ع) است. علاوه بر این بسیاری از مؤمنان تأکید می‌کنند که امام(ع) بارها در این مسجد مشاهده شده و مقام امام در این مسجد، در حال حاضر یکی از زیارتگاه‌های مشتاقان و محبّان اهل بیت(ع) است. دلیل اهمّیت این مسجد این است که در کمتر کتاب زیارتی می‌بینیم که فصلی در مورد فضایل و اعمال و واجبات مربوط به این مسجد نیامده باشد.

مسجد سهله یکی از بزرگ‌ترین مساجد اسلامی است که در قرن اوّل هجری در «کوفه» بنا نهاده شده و هم اکنون نیز این مسجد برپاست. این مسجد دارای قداست و جایگاه والایی در میان بسیاری از مسلمانان بوده و نام آن با نام مبارک امام مهدی(ع) گره خورده است.

در احادیث معصومان(ع) تأکید شده است که این مسجد منزل‌گاه و بیت المال امام مهدی(ع) است. علاوه بر این بسیاری از مؤمنان تأکید می‌کنند که امام(ع) بارها در این مسجد مشاهده شده و مقام امام در این مسجد، در حال حاضر یکی از زیارتگاه‌های مشتاقان و محبّان اهل بیت(ع) است. دلیل اهمّیت این مسجد این است که در کمتر کتاب زیارتی می‌بینیم که فصلی در مورد فضایل و اعمال و واجبات مربوط به این مسجد نیامده باشد.

نام‌های این مسجد
مسجد بنی ظفر؛۱ مسجد سهله؛۲مسجد القری؛۳ مسجد یِری؛۴ مسجد بنی عبدالقیس؛ مسجد سهیل.۵

ادامه نوشته

بهار آرام مى‏آید به دیدار گل نرگس
نسیم فتح و پیروزى ز گلزار گل نرگس
صبا بر صحن باغستان سرود مهر مى‏خواند
گلاب از عرش مى‏ریزد به دربار گل نرگس
گل ناهید مى‏سوزد زهجران دل عاشق
ستاره کام مى‏گیرد ز دیدار گل نرگس
رواق ابروى احمد، فروغ دیده آدم
توان نور خورشیدى ز رخسار گل نرگس
قرار زورق نوح، و حجاب نیل موسایى
عروج قامت عیسى ز انوار گل نرگس
بهاران، مژده میلاد مهدى را بیان دارد
تمام قدسیان دیگر پرستار گل نرگس
گل نرگس ز چشم عاشقان پنهان نمى‏ماند
خوشا چشمى که مى‏ماند وفادار گل نرگس
خوشا چشمى که مى‏گرید به شوق دیدن رویش
خوشا قلبى که مى‏باشد گرفتار گل نرگس
بگو اى جلوه سینا بگو اى عروة‏الوثقى
جهان آرام مى‏گیرد ز گفتار گل نرگس
بگو اى زاده زهرا، بگو اى صاحب دلها
بگو اى آخرین معصوم و مهیار گل نرگس
منم فرزند مکه، جان احمد، وارث حیدر
یدالله فوق ایدیهم بود یار گل نرگس
منم مصلح، منم منجى، منم هادى، منم مهدى
منم غمخوار محرومان و دلدار گل نرگس
گل سوسن، گل مریم، گل اختر، گل لاله
گل امید مى‏روید ز گلزار گل نرگس
گل دیگر نمى‏خواهم بجز باغ گل زهرا
دل مشتاق آشفته خریدار گل نرگس …
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در آدینه های دلتنگی …
در شرقی ترین نقطه دور …
در فراسوی سالها و هزار رنگها…
در کویر دلتنگیهایم…
در انتهاترین بی پایان امید…
چشم به راه آمدنت به انتظار نشسته ایم…
راهی که روزی ، ظهور تو را آواز خواهد داد…
راهی که آغاز زندگی بی پایان است…
راهی که مژدگانی سبز ترین بهار است…
راهی که تلاطم نور و امید است …
طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
زسمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می پرد نشانه چیست
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آن چنان که می دانی

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بی تو گل روی شاخسار می شکند
قلب باغ از غم بهار می شکند
با ظهور تو ای تمام خوبی ها
شیشه ی عمر انتظار می شکند
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مهدی جان ، تو سرود ابر و باران ، و ترانه بهاران ،
همه دشت،
انتظارت…
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چه می شد اگر روزگــارم تو باشــی
خــــزانم تو باشـی بهــــارم تو باشـی
خدا خواست این قدر تنهــا نباشـــم
گــــــل باغ بی بـرگ و بارم تو باشـی
شنیــدم که می آید از سمت بــاران
بهــــــاری که امیــــدوارم تــو باشــی
الهی کــه تا آخر عمر تنها کسـی را
که من دوست دارم توباشی توباشی
فقط یک هـــوا دارم این که همیشـه
به هرجـا که پا می گــــذارم تو باشی
دلــــم دیگر از درس و دفتـــر گرفتــه
نمی شد که آموزگــــارم تو باشـــــی؟
کمی کودکـــانه است امــا نمی شد
که اسب تو باشم ســـوارم تو باشـی
صدایم کن از حجم این بی کسی هـا
کنـــــار تو باشم کنـــــارم تو باشـــی
تو باشی و بعـــد از تو دنیــــا نباشــد
تو باشی و لیـــل و نهــــارم تو باشی
خـــدا خواست چشمـم براه تو باشد
که مهتاب شبهـــای تــارم تو باشی
به پایـــان شعـــــرم رسیــدم الهـــی
که پایــان این انتظــــــارم تو باشــی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

دانی که انتظار تو با ما چه میکند؟
توفان ببین به پهنه دریا چه میکند

آشفته ام چو موج به دریای زندگی
آشفتگی ببین به دل ما، چه میکند

یکدم بپرس این همه غم این همه بلا
در خاطر شکسته زغم ها چه میکند

دور از بهار روی تو بی برگ مانده ام
بی برگ و بار مانده به دنیا چه میکند؟

بنشین ز راه لطف دمی در کنار دل
آخر بپرس این دل تنها چه میکند

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گیرودار عشق روزی خواهد آمد
آیینه دار عشق روزی خواهد آمد
آنی که دنیا می شود با او بهاری
آن تکسوار عشق روزی خواهد آمد

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عید است ولی بدون او غم داریم
عاشق شده ایم و عشق را کم داریم
ای کاش که این عید، ظهورش برسد
اینگونه هزار عید با هم داریم

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است
گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است
لحظه ها در تپش تاب و تب آمدنش
آسمان چشم به راه قدمش هر روز است
ای خدا کاش شود سال نوام عید فرج
که نگاهم نگران منتظر آن روز است
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یا صاحب الزمان;بهار، طراوتش را مدیون یک گل است. بیا ای گل زیبای نرگس!
“اللهم عجل لولیک الفرج”

زیباترین بهارم پایان انتظار است
هر گه رسد نگارم بهار در بهار است

نامگذاری سال نو شمسی به نام مبارک نبی اعظم(ص) با هدف الگو قرار دادن سیرة رسول گرامی(ص)؛ و همچنین ضرورت یافتن معرفت نسبت به جانشین آن حضرت در عصر حاضرـ یعنی صاحب‌الامر، امام مهدی(ع) ـ که به انجام رسانندة هدف رسول اکرم و خاتم اوصیای پیامبر خاتم(ص) است زمینه‌ای فراهم نمود تا از این شماره به شکل ویژه درج مقالاتی با عنوان: سیمای حضرت مهدی(ع) در بیان نبوی(ص) بپردازیم.
اولین قسمت از این مجموعه را با موضوع «جایگاه حضرت مهدی(ع) نزد خداوند» تقدیم خوانندگان عزیز می‌کنیم.

 

ادامه نوشته

قطعه ي گمشده اي از پر پرواز کم است.
يازده بار شمرديـــــم و يکـــي باز کـم است.
اين همه آب که جاريست نه اقيانوس است.
عرق شرم زمين است که سرباز کم است.

از هم جمعه شد و غصّه ی من تازه شده
درد این بی خبری بی حد و اندازه شده
باز هم جمعه شد و چشم به ره مانده شدم
باز از دوری تو خسته و درمانده شدم
باز هم جمعه شد و از تو خبر نشنیدم
باز از بی خبری های دلــــم نالــیدم
باز هم درد فراقـت کـمرم را خم کرد
باز دوری تو چشمان مرا پر نم کرد
باز هم جمعه شد و چشم به در منتظرم
شاید آورد صبا از مه رویت خبرم


مهدیا كعبه شد از تاب تو بی تاب، بتاب

کاش می شد که خدا

اجازه ظهورت می داد

گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم          گفتا که من هم از تو ، ترک گناه خواهم

 

 توقعات از همۀ مردم

 * بندگی خدا

 * ترک گناه

 * نیّت و دل پاک

 * شناخت حلال و حرام

 * پیروی از صراط مستقیم

 * راست گویی

 * حق گویی

 * سرشار نمودن دل از علم و معرفت

 * پاک نمودن شکم از غذای حرام و شبهه ناک

 * با دستها ظلم نکردن

 * دزدی نکردن

 * چشم چرانی نکردن

 * غیبت نکردن و هزاران کار خوب و بدی که خودمان بهتر می دانیم             ولی ........

 

توقعات از طبقات خاص جامعه

×     توقع ازعلما و روحانیون : خیر خواهی و موعظۀ مردم

×     توقع از شنوندگان موعظه : پندگیری و عمل به مواعظ

×     توقع از پیران و بزرگسالان : سنگینی و وقار

×     توقع از جوانان : بازگشت به سوی خدا ، توبه از گناهان و ترک آن

×     توقع از زنان : با حیاء بودن ، پاکدامنی و عفت

×     توقع از ثروتمندان : تواضع و بخشش

×     توقع از فقراء : صبر و قناعت در زندگی

×     توقع از کارگزاران نظام : عدالت و دوری از تبعیض و فساد ، مهربانی و خدمتگذاری به مردم

×     توقع از عموم مردم و کاسبها : انصاف و خوش رفتاری با یکدیگر          و...........

 

 

جمعه روز سبز انتظار

جمعه يعنى يك غزل دلواپسى                                جمعه يعنى گريه هاى بى كسى

جمعه يعنى روح سبز انتظار                                   جمعه يعنى لحظه هاى بى قرار

بى قرار بى قراريهاى آب                                        جمعه يعنى انتظار آفتاب

جمعه يعنى ندبه اى در هجر دوست                          جمعه خود ندبه گر ديدار اوست 

جمعه يعنى لاله ها دلخون شوند                              از غم او بيدها مجنون شوند

جمعه يعنى يك كوير بى قرار                                  از عطش سرخ و دلش در انتظار

انتظار قطره اى باران عشق                                      تا فرو شويد غم هجران عشق

جمعه يعنى بغض بى رنگ غزل                                 هق هق بارانى چنگ غزل

زخمه اى از جنس غم بر تار دل                                 تا فرو شويد غم هجران دل

جمعه يعنى روح سبز انتظار                                     جمعه يعنى لحظه هاى بى قرار

بى قرار بى قراريهاى آب                                          جمعه يعنى انتظار آفتاب

لحظه لحظه بوى ظهور مى آيد                                   عطر ناب گل حضور مى آيد

سبز مردى از قبيله عشق                                        ساده و سبز و صبور مى آيد

سایت جمکران www. Jamkaran.info

 بانگ

الا یا ایها المهدی مدام الوصل ناولها * که در دوران هجرانت بسی افتاده مشکلها

صبا از نکهت کویت نسیمی سوی ما آرد*زسوز شعلهء شوقت چه تاب افتاده در دلها

چو نور مهر تو تابید در دلهای مشتاقان* ز خود آهنگ حق کردند و بر بستند محملها

دل بی بهره از مهرت حقیقت را کجا یابد* حق از آیینهء رویت تجلی کرد بر دلها

به کوی خود نشانی ده که شوق تو محبان را *زتقواداد زاد ره زطاعت بست محملها

                                                                           ««‌ فیض کاشانی »» 

صلوات



بنام خدا

یک روز که پیغمبر

                در گرمی تابستان

                               در سایه نخلستان

                                            همراه علی می رفت

دیدند که زنبوری

            از لانۀ خود پَر زد

                           خود را به پیغمبر زد

                                        بر خاک پِیش صد بوسه ی دیگر زد

پیغمبر از او پرسید

               آهسته بگو جانم

                               طعم عسلت از چیست

                                                  هر چند که می دانم

زنبور جوابش گفت

                  هر صبح که برخیزم

                                 من نام تو را در دل

                                               چون گل به بغل دارم

هر صبح که برخیزم

                در سینه عسل دارم

                                    بهتر ز نبات است این

                                                          از قند و شکر بهتر

طعم عسل از من نیست                              طعم صلوات است این

                                             صلوات