دلم به رغم سیاهیش غرق نور شود
همیشه منتظرش بودم ای خدا مپسند
که بعد مردن ما جمعه ی ظهور شود . . .
خداوندا! اگر خواهی که روح ما از این اجساد بستانی؛ تو را سوگند، بر مردی، که میدانی ظهورش آرزوی آخرین ماست؛ به وقت مرگ او را بر سر بالین ما بفرست. به نزد قلب های ساکت و غمگین ما بفرست. اجازَت ده که ما دستش به جان گیریم و بر این سینه بیمار بگذاریم و دست دیگرش را روی چشم خسته و تب دار بگذاریم. با او از تمام لحظه های منتظر بودن، سخن گوییم. ز رنج ظلم های رفته بر این جان و تن گوییم و گرد کفش هایش را به اشک چشم برگیریم. نگاه واپسین را بر رخ ماهش بیندازیم؛ سپس عزم سفر گیریم.
بیا مهدی! بیا مهدی! که درد انتظار تو، فروغ دیده ها را کشت و آتش در درون سینه ها افروخت؛ از آن آتش، پر پروانه دل سوخت؛ سپس در اشک شمع عمر مدفون شد
من نمی فهمم ازت صدباره می پرسم … باز غرورم رو نمی شکنی به جاش امتحانم می کنی …
من زمین می خورم این بار می فهمم … تو با مهربونی بلندم میکنی …
من ازت خجالت می کشم: یا رب ظلمت نفسی … تو اشکامو پاک می کنی …
دیگه اون سوال رو نمی پرسم دیگه می دونم ، حالا فقط می پرسم چقدر طول می کشه اونقدر چشمام لایق بشه که محبوب ترین خلقت رو ببینم ؟
تو می گی از همین حالا شروع کن …
حالا من یه منتظرم برای اون لحظه … و می دونم تو از من منتظرتری …. تو که همیشه از من به من مهربانتری … پس دستم رو بگیر.
بر منتظر همیشه حاضرصلوات
عمری به انتظار نشستم نیامدی
چشم از همه بغیر تو بستم نیامدی
ای مایه امید بشر، حضرت کرم
از هرکسی بجز تو گسستم نیامدی
ای خضر راه گمشدگان در مسیر عشق
چشم انتظار هرچه نشستم نیامدی
ای سرو سرفراز گلستان زندگی
دیدی مگر حقیرم و پستم نیامدی
گفتی دل شکسته بود جای من فقط
این دل به خاطر تو شکستم نیامدی
عمری در آرزوی تو آخر شد و هنوز
در آرزوی روی تو هستم نیامدی
مست گناه، مرد حقیقت نمی شود
دیدی همیشه غافل و مستم نیامدی
زندان تن کلید ندارد بغیر مرگ
چون از رگ حیات نرستم نیامدی
صدای آمدنت را به گوش ما برسان
زمان غیبت خود را به انتها برسان
نگاه نافذ خود را بر این گدا انداز
برای درد نهفته کمی دوا برسان
اگرچه بهر ظهورت نکرده ام کاری
بیا و بر لب ما فرصت دعا برسان
به صبح جمعه موعود زائرم فرما
به خاکبوسی روز فرج مرا برسان
برای روز ظهور تو کعبه پا برجاست
بیا سرور دوباره بر آن بنا برسان
کنار تربت زهرا به وقت نافله ات
دعای خویش به یاری این گدا برسان
نوشته ام به وصیت اگر میسر شد
بیا و مرده ما را به کربلا برسان
در دفترم هزار معما نوشته ام
یعنی که باز نام شما را نوشته ام
خورشید پشت کوه! ببین دفتر مرا
امشب هزار مرتبه فردا نوشته ام
هر چند مرده ام، به امید کمی نفس
این نا مه را برای مسیحا نوشته ام
اصلا قبول، دیر رسیدم سرکلاس
اما اجازه؟! مشق شبم را نوشته ام
...
عمریست روی تخته سیاه نگاه من
تصمیم...نه!که غیبت کبری نوشته ای
...
پشت در کلاس فقط گفته ای و من
از درس انتظار تو املا نوشته ام
جان مرا بگیر و بیا! من در این غزل
خود را برای روز مبادا نوشته ام
از توی چشمهام تمام مرا بخوان!
من نامه ای بلند ولی نا نوشته ام
.....
زنگ کلاس ... بغض تو... موضوع انتظار
از جمعه های غم زده انشا نوشته ام
آقا ببخش! در ورق خیس زندگیم
خطم بدست و باز شما را نوشته ام
سرتاسر حروف الفبات عشق بود
آقا نگو! بدون الفبا نوشته ام
مدتي بود كه شب ها را در سرداب مقدس سامرا بيتوته مي كردم و به دعا و راز و نياز مي پرداختم. برخي ازدوستان، مرا از بيتوته كردن درسرداب مقدس منع مي كردند. مي گفتند: « خطر دارد. ممكن است در يكي از همين شب ها يك يا چند نفر از دشمنان شيعه و اهل بيت پيامبر صلي ا... عليه و آله به سراغت بيايند و كارت را بسازند »، اما من به اين حرف ها توجهي نمي كردم. آن شب، وقتي همه رفتند، شمعي را كه به همراه داشتم، روشن كردم و در سرداب را از داخل محكم بستم. بعد از آن آمدم و رو به قبله كنار شمع نشستم و مشغول تلاوت قران و خواندن و دعا شدم. شمع كم كم خاموش شد و تاريكي مطلق مرا احاطه كرد. ... ناگاه صداي پاي كسي را شنيدم كه داشت از پله هاي سرداب پايين مي آمد. حسابي هول برم داشته بود و علاوه بر لرزش تنم، دندان هايم بر هم مي خورد، به ناگاه صدايي شنيدم: « السلام عليك يا سيد شهاب الدين! » با شنيدن نام خودم از زبان آن مرد عرب، آرام گرفتم. به احترام او از جا برخاستم و گفتم: « و عليكم السلام و رحمه ا... ! شما چه كسي هستيد؟! » فرمود: « يكي از پسر عموهاي شما. » پرسيدم: « در سرداب بسته بود، پس شما از كجا وارد شديد؟ فرمود: « ا... علي كل شي ء قدير. » پرسيد: « اين موقع شب براي چه به اين جا آمده ايد؟ » گفتم: « حوايجي دارم كه براي برآورده شدن آن ها به آقا امام زمان (ع) متوسل شده ام. » فرمود: « انشاء ا... به جز يك حاجت، بقيه حوائج شما برآورده خواهد شد... من هم دو يادگار ارزشمند به تو هديه مي كنم: مقداري تربت خالص امام حسين (ع) و يك انگشتري عقيق. » لحظه اي در ذهنم خطور كرد كه نكند، اين آقا، همان محبوب من، امام زمان (عج) باشد كه ناگاه متوجه شدم از او خبري نيست! ... باورم نميشد، اما وقتي تربت سيدالشهدا (ع) و انگشتري را در دستانم مشاهده كردم، مطمئن شدم كه همه آن صحنه ها واقعي بوده اند 1.
1. صبوري، حسين، تشرفات، مرعشيه، ص 17ـ11. .
اينك صحيفه زندگي يكي از راه يافتگان بارگاه امام زمان (عج) را ورق مي زنيم: ... دل از دنيا كنده و به محبت خدا آكنده بود. راهي قله كمال بود و محو جمال. اگر از سبكش بپرسي، اويسي بود و صدقش بوذري. ارادتش عماري و معرفتش سلماني. شهود حقايق برزخي داشت. اهل مراقبه بود و به شهادت برخي بزرگان به قلب پاك و روشنش حتي فكر معصيت هم راه نداشت. در بهار جواني كه رياست ايل به او رسيده بود، راهي نجف گرديد و در ميانه راه تمام اموالش را وقف حضرت ابوالفضل (ع) نمود و از آن پس كار او شد زيارت قبور مطهر ائمه اطهار عليهم السلام با پاي پياده. از اين رو به شيخ عبدا... پياده معروف شد. بسيار اهل كتمان بود و اسرار خويش را فاش نمي ساخت.
ماجراي در پي آمده، از معدود مواردي است كه پس از وفات او برملا شده است: « يك مريضي سختي برايم پيش آمد به نحوي كه مرا به بيمارستان بردند. درآن جا نه پدري، نه مادري، نه خواهري و نه برادري، هيچ كس را نداشتم كه به ديدنم بيايد. در بيمارستان دلم شكست و به امام زمان (عج) عرض كردم: « ما يك عمر دنبال شما هستيم، حالا اين طور غريبانه، مظلومانه اين جا افتاده ايم، شما نبايد بياييد به ما سري بزنيد؟ »
همين كه دلم شكست و از آقا خواستم كه جمال نوراني اش را زيارت كنم، ناگهان ديدم آقا بقيت ا... الاعظم روحي فداء به ملاقات ما در بيمارستان تشريف آوردند 1.
1. نور محمدي، ناگفته هاي عارفان، ص 55.
مسجد سهله | |
اقامتگاه دلدار (آشنایی با مسجد سهله)
|
شبی ساکت و دلگیر
خودم بودم و قلبی که ز غم بسته به زنجیر
و نزدیک اذان بود که پیچید در آفاق همه نغمه ی تکبیر
نوشتند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش و مشغول دعا باش
که آن لحظه بود لحظه ی شیرین اجابت و باز است به درگاه الهی در رحمت
شدم غرق عبادت
دو چشمم پر از اشک شد و روی لبانم همه سوگند
که یا رب تو رهایم کن ازین بند
و گفتم به خدا بین دعایم
که دلتنگ اذان حرم کرببلایم
همانجا که دل از سوز فراغش شده بیتاب
همانجا که زده دست به دامان زمین خوشه ی مهتاب
همان وادی سوز و عطش و درد
همان وادی شرمندگی آب
همان وادی پاک حرم حضرت ارباب
همانجا که زمینش همه نور است
حضور است ، حماسست ، غرور است
پر از شور و شعور است
شرفمند تر از وادی طور است
و فرش حرمش از پر حور است
و بر مهدی زهرا همه شب راه عبور است
همانجا که حرمخانه ی دلهاست
و عشقش همه در آب و گل ماست
عبادتگه موسی است
دخیل حرمش حضرت عیسی است
زیارتگه زهراست
چه زیباست ، چه غوغاست خدا محو تماشاست
به یک سو حرم شاه و یک سو حرم حضرت سقاست
مکانی که قدم رنجه نمودست گل یاس
طوافش کند از عشق و احساس
به لبهاش بود ذکر ابالفضل
و دریای دو چشمش پر الماس
همان کعبه ی کوچک که بود نام قشنگش کف العباس
مکانی که در آن عشق زند موج لبالب
همانجا که زند پر دل من هر دم و هر شب
همانجا که به خاکش همه جا هست نشان از قدم محترم حضرت زینب
همان خاک که هم بدر و احد خندق و احزاب و حنین است
همانجا که زمین معرکه ی عشق حسین است خیابان
بهشتی که معروف به بین الحرمین است
و گفتم به خدا بین دعایم که دلتنگ اذان حرم کرببلایم
آدم آفریده شد....
آدم گناه کرد....
آدم رانده شد....
آدم دعا کرد....
دعا کرد....
و منتظر ماند......
منتظر ماند....
و هنوز هم آدم دعا می کند و منتظر می ماند.
اما این بار این انتظار خیلی طولانی شده
غنچه ها باز شدند و پژمرده شدند
روزها و فصل ها از پی هم گذشتند
جمعه ها یکی پس از دیگری آمدند و رفتند اما خبری از یار نشد.
توی این لحظه های بی قراری اشک چشمانم نگران است
چشمانم هنوز منتظر است منتظر روزهای با تو بودن
آقا جان پس کی می آیی ؟
مگر نگفتی عصر جمعه می آیی؟
آقا جان فکر نمی کنی دیر شده؟
آنقدر دیر شده که دیگر شمار روزها از دستمان خارج است.
آآآآآااااااه ای کاش پرسیده بودیم آخر کدام جمعه می آیی؟
اما با این حال همچنان ندایی می گوید:
لحظه ی دیدار نزدیک است.
صلوات بر محمد و آل محمد مرا شفا داد... |
به گزارش «سلام شيعه» به نقل از ابنا، شيخ "صالح مغامس" طي گفتگويي تلويزيوني در برنامه "اهل قرآن" كه در شبكه ماهوارهاي دبي پخش ميشود، چنين گفت: من بيمار بودم و تمام پزشكان مرا جواب كرده بودند. به طور اتفاقي در بيمارستاني كه براي عمل جراحي بستري شده بودم، يك پرستار لبناني(از شيعيان لبنان بوده است) مرا ديد و در مورد بيماريم پرسيد. هنگامي كه وضعيت را برايش توضيح دادم به من گفت، بر "محمد و آل محمد" صلوات بفرست. ان شاءالله خدا شفايت ميدهد. شيخ "مغامس" در ادامه افزود: من هم به پيشنهاد آن پرستار لبناني عمل كردم و پس از اينكه پزشكان مرا مجددا معاينه كردند، گفتند كه بيماري كاملا از بين رفته و ديگر نيازي به عمل نيست. گفتني است وهابيت متوسل شدن به پيامبر(ص) و ائمه اطهار را جزو بدعتهاي ديني ميدانند. پزشكان چندي پيش لكهاي عجيب در قلب شيخ "صالح مغامس" مشاهده كردند و گفته بودند كه احتمال مرگ وي تا چند روز ديگر وجود دارد. |
چگونگی تسخیر جهان با یاران کم غلبه آن حضرت و حكومت جهانی اسلام، ممكن است بطور معجزه انجام یابد و ممكن است با فراهم شدن اسباب ظاهری باشد و ممكن است به هر دو نوع واقع شود، چنانكه پیشرفت و غلبه پیغمبر اكرم صلیاللهعلیهوآله به هر دو نوع بود. * اما بصورت معجزه، محتاج به توضیح نیست كه حصول چنین پیروزی برای آن حضرت، به خواست خداوند، امری است ممكن و با بشارتهای حتمی كه در قرآن مجید داده شده حاصل خواهد شد و خداوند به مصداق آیه: «كم من فئة قلیلة غلبت فئة كثیرة باذن الله ؛ چه بسیارند گروه اندكی كه به اذن خداوند، بر گروه بسیاری چیرگی مییابند» (بقره/259) آن حضرت، اصحابش و عموم بندگان شایسته خدا را بر همه غالب و حاكم و وارث و مالك ارض قرار میدهد. * و از لحاظ اسباب ظاهری هم حصول چنین پیروزی و تشكیل آن حكومت الهی عملی خواهد بود; زیرا آن حضرت در موقعی ظهور میكند كه اوضاع و احوال اجتماعی و اخلاقی و سیاسی كاملاً مساعد باشد. در آن موقع همه ملتها از زندگی معنوی و اخلاقی محروم، و دشمنی و كینه و ظلم و تجاوز، همه را نسبت به یكدیگر بدبین و از هم جدا ساخته و از اینكه كسی بتواند بدون مدد غیبی جامعه را رهبری كند، همه مأیوس میگردند و همه از وضع خود ناراضی، و از مكتبهای مختلف كه عرضه میشود ناامید بوده و منتظر تغییر و عوض شدن اوضاع میباشند. در یك چنین موقعیتی، حضرت مهدی علیهالسلام و اصحابش، با نیروی ایمان و اخلاق حسنه و با نجات بخشترین برنامههای عمرانی و اقتصادی و عدالت اجتماعی، قدم به میدان میگذارند و آن نهضت الهی و دعوت روحانی را شروع میكنند و مردم را بسوی خدا و زندگی برابری و برادری، عدل و امنیت، صفا و وفا، راستی و درستی و نظم صحیح، میخوانند و خود و اصحابش، نمونه همه فضایل بشری میباشند و با نیروی ایمان و استقامت و پشتكار و همتی كه مخصوص مؤمنان ثابت قدم است، هدف و مقصد خود را تعقیب مینمایند. معلوم است این جمعیت با آن برنامهها و وضع كار، در آن دنیای پرآشوب و غرق در طوفان گرفتاریها و فشارها، دلها را به خود متوجه نموده و فاتح و پیروز و موفق میشوند و هیچ نیروئی نمیتواند در برابر آنها مقاومت كند. و شاهد این حقیقت، همان ظهور رسول اكرم صلیاللهعلیهوآله و پیشرفت سریع دین اسلام است، كه یكی از علل ظاهری آن پیروزیهای پی در پی و درهم شكسته شدن ارتشهای انبوه دولت شاهنشاهی ایران و امپراطوری روم، فساد اوضاع اجتماعی و اداری ایران و روم بود كه مردم این كشورهای پهناور را برای قبول یك دعوت صحیح و حكومتی متكی به مبانی عدالت و مساوات آماده كرده بود. چرا راه دور برویم؛ مگر امام خمینی چه كرد؟! او نیز احیاگر دین خدا در عصر دین ستیزی و دین گریزی بود. پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیةاللهالعظمی صافی گلپایگانی، بااندكی تصرف |
بعد از این خورشید می ماند غریب / می تراود از لبش ام یجیب
از مشرق قلبم رسیده فاطمیه / رخت عزایم کو ، رسیده فاطمیه
شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد
امام زمـانم بيا آمدنت را دردمندانه منتظرم وشايد بي صبرانه ولي صبرآنچنان با انتظارت
همنشين است كه من نا خود آگاه مي ستايمش امـامم بيا مردم ديار قدس خسته اند
درچشمانشان فرياد رهايي موج ميزند رهايي ازظلم ازبيداد از نابرابريها اينها گناهشان چيست
كه بايد با درد متولد شوند با درد زندگي كنند وبا درد بميرند دنيا وتمامي دنيا اين راخوب ميداند
كه چه ظلمي براينها مي شود وهم اكنون اين جهان است كه تورا ندبه مي كند ندبه اي به
درد مندي تمام درد مندان تاريخ امامـم ما هرجمعه درانتظــارت هستيم و چقدر روح نواز است
آن صبح جمعه اي كه طلوع آمدنت را نويد مان مي دهد
چنان كه میدانیم خداوند متعال، فیّاض علی الإطلاق است، اگر مقتضی افاضه، موجود باشد، او در عطا و فیض بخشیدن بخل روا نمیدارد.
حضرت ولیّعصر(عج) نیز مظهر صفات علیای خداوند هستند، بنابراین خداوند فیّاض بالذّات است و ایشان فیّاض بالعرض. از این رو، اگر کسی مقدّمات تشرّف را به گونة صحیح فراهم سازد، آن حضرت افاضه میکنند و او را به این مرتبه نایل میسازند؛ چه منع فیض از کسی که لایق آن است، قبیح است و قبیح بر خداوند متعال و خلیفة او روا نیست.
ازین روست که بزرگان بر این مطلب اتّفاق دارند که اگر شرایط تشرّف حاصل شود، خود حضرت عنایت میکنند و فرد لایق را به محضر خود میپذیرند.
مفاد آنچه گذشت گویا بر زبان خود آن حضرت نیز جاری شده است. به این حکایت توجّه فرمایید:
در «نجف اشرف»، رسم بر آن بود که اگر کسی از دوران تحصیل رسمی فارغ میشد و میخواست به وطن خود مراجعت کند، یکسالی به درس اخلاق مینشست و در صفای باطن میکوشید؛ چه، پیش از این، علما بر این نکته اتّفاق داشتند که اگر کسی بدون آنکه صفای نفس را به دست آورد در تحصیل اصطلاحات علمی بکوشد، نه تنها نمیتواند برای جامعة خود مفید باشد، که چه بسا زیانهایی نیز به آن وارد سازد. ازین رو گذشته از تذهیب نفس در طول دوران تحصیل، همواره فارغالتّحصیلان را بر آن میداشتند که پیش از ورود به عرصة اجتماع و به دست گرفتن مناصب اجتماعی، دورهای از علم اخلاق را بیاموزند و زیر نظر استاد فن، مراتب کمال را طی نمایند.
سالها پیش از این، یکی از فضلای نجف اشرف چون میخواست به شهر خود مراجعت کند و به خدمات علمی، اجتماعی بپردازد، با خود اندیشید که به جای آنکه یک سال به درس اخلاق بنشیند، به محضر حضرت ولیّعصر(عج) بار یابد و از ایشان تقاضا کند که او را با نظر مهدویِ خویش، از چاه نفس خارج و به مراتب معرفت واصل نمایند. آن فاضل، گذشته از علوم رسمیِ حوزوی، از دانش رمل و جفر نیز آگاه بود. از این رو به محاسبه پرداخت و براساس قواعد علم جفر، دریافت که آن حضرت هماکنون در «حرم سیّدالشّهدا(علیه السلام)» در کنار در معروف به «درب حضرت علیاکبر(علیه السلام)» نشستهاند. از این رو با عجله لباس بر تن کرد و به حرم مشرّف شد. امّا در کنار در مردی قفلساز را دید که نشسته است و با مردی دیگر صحبت میکند؛ آن مرد فاضل با تعجّب به این صحنه نگریست و با خود اندیشید که: مگر ممکن است حضرت ولیّعصر(علیه السلام) در کنار مردی قفلساز بنشینند و با او صحبت کنند؟، از این رو در صحّت محاسبات خود تردید کرد و ناکام به خانه بازگشت.
فردای آن روز، باز براساس قواعد جفر دریافت که حضرت در کنار همان در نشستهاند. پس با عجله به همان مکان شتافت و با تعجّب، باز مرد قفلساز را در کنار مردی دیگر مشاهده کرد؛ امّا اندیشة دیروزین باز او را به بازگشت وا داشت و او نامراد به خانه مراجعت کرد.
فردای آن روز، برای سومین مرتبه دست به دانش جفر برد و نتیجه را همچون دو روز نخستین یافت؛ عجیب آنکه چون به صحن مطهّر مشرّف شد همان صحنة روزهای گذشته را دریافت؛ مرد قفلساز به همراه مردی دیگر نشسته و با هم صحبت میکنند.
فاضل ما در این مرتبه یقین کرد که آن مرد دومین خود حضرت ولیّعصر(عج) هستند، از این رو به سوی ایشان شتافت و چون به محضر ایشان رسید آن حضرت برخاستند و فرمودند: «تو خودت را اصلاح کن من خودم به ملاقاتت میآیم!» و پس از ادای این جمله غایب شدند.
مرد فاضل با تعجّب از آن قفلساز پرسید: این آقا که با تو صحبت میکردند، کیستند؟ و قفلساز پاسخ داد: من ایشان را نمیشناسم، امّا مرد بسیار ملّایی است و چیزهایی که هیچ کس بلد نیست را بلد است! مثلاً میگوید: جدّم اباعبدالله الحسین(علیه السلام) در این نقطه از اسب بر زمین فرو افتادند؛ حضرت علی اکبر(علیه السلام) در این نقطه به شهادت رسیدند، گویا این آقا در آن زمان در واقعة کربلا حاضر بودهاند که این چنین دقایق و مشخّصات آن روز را بیان میکنند. به هر حال مصاحبت با ایشان بسیار لذّتبخش است و من از نکات ایشان بسیار لذّت میبرم.
فاضل ما از او پرسید: چه مدّت است که با این آقا دوستی پیدا کردهای؟
پاسخ شنید: دو ماهی است که این آقا به سراغ من آمده و هر روز یکدیگر را در این مکان ملاقات میکنیم.
آن مرد دانشمند، پس از این ماجرا به تهذیب نفس پرداخت و دریافت که نخست میباید مقدّمات تشرّف را حاصل کرد تا پس از آن، خود آن حضرت عنایت کنند و فرد را به حضور خویش بپذیرند.
گفتیم که حضرت ولیّعصر(عج) فیّاض بالعرض هستند و اگر شرایط تشرّف در کسی فراهم شود، ایشان بخل نمیورزند و فرد لایق را به حضور میپذیرند. گذشته از این، ایشان علاقة خاصّی به شیعیان خود دارند و از این رو، خود در پیِ ملاقات اولیای خویشند؛ چه دیدیم که وظیفة آن حضرت در دوران غیبت و نیز ظهور، رساندن موجودات به کمال لایق خود است؛ اگر موجودی آن چنان مراتب کمال را طی کند که گذر از مراتب بعدی منوط به تشرّف به محضر ایشان باشد، وظیفة آن حضرت اقتضا میکند که او را به حضور بپذیرند و در وادی کمال راهنمای او باشند.
علاقة آن حضرت به شیعیان که در مسیر تکامل گام برمیدارند، به گونهای است که خود طالب ملاقات اینانند؛ چه هیچ امری همچون تکامل انسانها نمیتواند آن حضرت را شادمان سازد.
با این همه امّا اگر کسی ادّعای تشرّف به محضر آن حضرت کرد، وظیفة شرعی همة مسلمانان است که او را تکذیب کنند و از این سخنان باز دارند. آنچه امروزه در جامعة ما شایع شده که هر از چندگاه، گروهی خیالپرداز و گروهی دیگر که مفاهیم مذهبی را وسیلة اشتهار خود کردهاند، امروزه در کارند تا مردم را به جای آنکه به سوی آن حضرت بخوانند، به بهانة تشرّف و حتّی ارتباط دائمی، قلوب مردم را به سوی خود جذب کنند.
گذشته از همه اینها امّا، میخواهیم به نکتهای دیگر اشاره کنیم؛ و آن اینکه بسیاری از کسانی که ادّعای تشرّف به محضر آن حضرت را داشتهاند و گاهگاه واقعاً از فیض آن حضرت نیز برخوردار شدهاند، نه [خود] ایشان، بلکه یکی از یاران خاصّ ایشان را زیارت کردهاند؛ چه، همواره پنج گروه از اولیا در محضر آن ولیّ مطلق به سر میبرند و در خدمت ایشان از جان و دل میکوشند. اینان اوتاد، نجبا، نقبا، رجالالغیب و صلحا هستند که اگرچه از جنس دیگر مردمانند، امّا به مراتبی از تهذیب نفس و جلای باطن نایل شدهاند که میتوانند در محضر آن حضرت به سر برند. خلاصه آنکه غیر از طبقة صلحا، گویا بقیة این طبقات دارای تشرّف اختیاری هستند و میتوانند در هر لحظهای که طلب کنند، به محضر ایشان بار یابند.
اگرچه شماره اینان به درستی بر ما معلوم نیست، امّا گویا جمعیّت حاضر در محضر آن حضرت، بیش از پانصد نفر هستند. اینان دائماً تحت فرمان آن حضرتند و حوائج شیعیان و محبّان ایشان را به فرمان آن حضرت روا میدارند؛ از این روست که شماری از کسانی که ادّعای تشرّف به محضر آن حضرت را دارند، هر چند واقعاً مورد نظر و فیض خاصّ آن حضرت واقع شدهاند، امّا نه خود ایشان که یکی از یاران خاصّ ایشان را زیارت کردهاند؛
یاران آن حضرت و به ویژه طبقة رجال الغیب، همواره به امر آن حضرت در میان مردم رفت و آمد میکنند و حوائج آنان را برطرف میسازند. بدین ترتیب، اگر کسی با یکی از مردان الهی روبهرو شد که پس از انجام حوائج مادّی و معنوی او، از دیده نهان گشت، نباید بپندارد که خود آن حضرت را دیده است؛ چه بسا یکی از یاران خاصّ آن حضرت را که سر در فرمان ایشان دارند، دیده است.
پینوشتها:
برگرفته از: آب حیات؛ مجموعة سخنرانیهای حضرت آیتالله ناصری، صص 352-359.
آرمان قرآنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) البتّه آرمانهای این جهانیاش و جایگزینی اسلام به عنوان دین آخر به جای همة ادیان، ظهور دین حق بر همة ادیان و برانگیختن مردم به اقامة قسط و عدل است. این آرمانها نه در عهد رسولالله(صلی الله علیه و آله)، بلکه در آخرالزّمان به سرپرستی امام عصر(عج) و به یاری مؤمنان برگزیده انجام میشود. بنابراین آن مؤمنان نه فقط مستمع رسالت که مبعوثان رسول برای رساندن رسالت به غایت خویشند، امّا به راستی دشمنان این رسالت و آرمانهای الهی آن کیستند؟
وجه اصلی و اساسی دشمنی دشمنان رسالت، دشمنی با تشیّع است!
قرآن، صریحاً نظر خود را دربارة دشمن و دشمنیاش با این رسالت، در اختیار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مینهد: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ؛ مسلّماً یهودیان و كسانی را كه شرك ورزیدهاند، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت.»(2)
قبل از شناسایی جبهههای دشمن، باید وجه و محور اصلی دشمنی را بیابیم. به چه بیان وجهة اصلی دشمنی، دشمنی با تشیّع است؟
چنانچه گذشت این رسالت را مقصد و نهایتی است که پس از «نبیّ» بر دوش «امام» است و در عهد امام دوازدهم(عج) به انجام میرسد و این امام را ناصران و یارانی است که او را در این رسالت کمک میکنند؛
همانها که «شیعه» نام گرفتهاند. به عبارت دیگر هم رهبر دینی و سیاسی این رسالت برای رساندن به آن نتایج، امام شیعیان است و هم یاران و حاملان این رسالت، شیعه هستند. از اینرو وجه اصلی دشمنی با تشیّع است. از سوی دیگر به حسب قواعد تفسیری در همه جای قرآن منظور از «الّذین آمنوا» پیروان امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ائمة هدا(علیهم السلام) هستند که در جای خود به تفصیل ثابت شده است.
توجّه به این نکته بسیار حائز اهمّیت است که یهود؛ یعنی دشمنان اصلی به حسب آیه 82 سورة مائده، در سند قرآنی، حریصترین مردم در زندگی دنیوی تعریف شدهاند: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَكُواْ؛ و آنان را مسلّماً آزمندترین به زندگی و [حتّی حریصتر] از كسانی كه شرك میورزند، خواهی یافت.»(2) بنابراین آرمانهای این جهانی مسلمانان (خلافت در زمین و اقامة نظام عادلانه و...) را در تضاد با منافع خود که «وأخذهم الرّبا(3)؛ یعنی ربا گرفتن است، یافته، بنابراین بهطور جدّی با آن به دشمنی برمیخیزند و چون محور اصلی آن آرمان، امام و یارانش است، در نتیجه با امام و یارانش (تشیّع) جدّیترین دشمنی را اعمال میکنند.
با درنگ در سندهای دینی (قرآن و روایات) در مییابیم دشمن اصلی؛ یعنی یهود در سه جبهه با رسالت و آرمانهای الهیاش به ستیز خواهد پرداخت: جبههای جهانی، جبههای در جهان اسلام و جبههای درون مرزهای شیعه!
1- دجّال یهودی
دجّال یک جریان یهودی است، از یهودیّه میآید و ضدّ منجی است. انطباق این آموزههای روایی بر استراتژی تبیین شده قرآن که شدیدترین دشمن را یهود معرفی میکند، ما را به این یقین میرساند که یهود برای مواجهه با تشیّع (اسلام ناب) دست به ایجاد یک جبهة جهانی میزند.
رژیم غاصب اسرائیل در دنیای کنونی فقط یک قطعه از این پازل است و باید سراغ لایههای سیاسی، حقوقی، فرهنگی آن را در بقیه مناسبات، به ظاهر، بیطرف بینالمللی هم گرفت. بر نویسندگان و پژوهشگران لازم است ردّپای این دشمنی را در این مناسبات و قواعد اداره جهان کنونی بیابند و افشا كنند.
2- یهودیان تنزیلی؛ زمینه سازان دجّال
جبهة دوم دشمن اصلی در خطوط جهان اسلام برای ضربه زدن به کانون رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) تشکیل خواهد شد. اینها از خون و نژاد یهود نیستند، ولی در حکم یهودند. هم سزای یهود برای آنهاست و هم مرام یهود را کسب کرده، در خدمت او در آمدهاند. بنابراین آنان را «یهودیان تنزیلی» نام مینهیم. مستند این جبهه، حدیثی شریف از امام صادق(علیه السلام) است. احمد بن محمّد برقی در کتاب «محاسن» از محمّد بن مروان از حضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «هر کس بر بغض و دشمنی با ما بمیرد، یهودی محشور میشود!» سؤال شد: چرا یهودی؟ در حالی که آنها مسلمان زاده بودهاند؟! فرمود: «چون اگر دجّال خروج کند از سپاهیان او خواهند شد.»(4)
الف) جریان دجّال یک جریان یهودی است، چون امام بین یهودی شدن و همراهی دجّال ملازمه برقرار فرمود.
ب) همان محور دشمنی، اینجا هم هست؛ یعنی بغض به امامت و تشیّع.
ج) جبهه دوم، دجّال است. در جهان اسلام میتوان به آن گفت: جریان اسلام صیهونیستی. مسلمانانی که در خدمت آرمانهای یهود با تشیّع میجنگند، امّا با صهیونیسم سر سازش و آشتی دارند.
بیشک جریان وهّابی، سلفیگری، سعودی، طالبانی، تکفیری و القاعدهای امروز منطبق بر این معیار امام صادق(علیه السلام) است. ظلال، ثروتمندترین عرب، در خدمت صنعت توریسم اسرائیل و سهامدار بزرگ «فاکس نیوز» و... امّا دشمن تشیّع است. القاعده و تکفیریها تاکنون کمترین تهدیدی برای اسرائیل نداشتهاند، امّا همیشه نوامیس تشیّع را تهدید و تخریب میکنند و سعودیها حاضرند خرج جنگ اسرائیل با حزب الله را بپردازند و شیعیان یمن را قتل عام کنند و... .
نکتة حائز اهمّیت این است که این یهودیان تنزیلی که در خطّ همان دشمن نشان دار قرآن قرار میگیرند، همان سفیانی معروف را میزایند. سفیانی در روایات ما یک وجه اصلی و آرم دار دارد و آن دشمنی با اهلبیت(علیهم السلام) و تشیّع است. اوست که با اشغال عراق از مردم میخواهد شیعیان علی(علیه السلام) را معرفی كنند و جایزه بگیرند.
پس میتوان گفت: اوّلاً همین جریان وهّابی ـ سعودی به سفیانی میانجامد، حال سفیانی هر کس باشد. ثانیاً سفیانیسم جبهة درونِ اسلام از سوی صهیونیسم است.
3- شیعیان صهیونیست!
جبهة سوم را یهود ـ دشمن اصلی ـ درون مرزهای تشیّع تشکیل میدهد تا به کانون اصلی رسالت الهی اسلام ناب نزدیک و زمینة ضربه را فراهم کند. واضح است این جبهه هم به نوبة خود زمینهساز خسارت سفیانیسم و سپس دجّال است. مستند افشای این جبهه روایتی از امام رضا(علیه السلام) است که فرمود: «از کسانی که راه مودّت ما اهلبیت را برگزیدند، کسانی هستند که فتنة آنها از دجّال شدیدتر است.» میپرسند: چگونه فتنه میکنند؟ میفرماید: «به واسطة دوستی کردن با دشمنان ما اهلبیت و دشمنی کردن با دوستان اهلبیت(علیهم السلام). زمانی که این اتفاق افتاد حقّ و باطل در هم آمیخته میشود و امر مشتبه میگردد.»(5)
الف) اینان گرچه بغض اهلبیت(علیهم السلام) ندارند و حتّی خود اهلبیت(علیهم السلام) را دوست میدارند و شیعه اسمیاند، لیکن به علّت دوستی با دشمن اصلی، در خدمت او درمیآیند و زمینه ساز فتنه بزرگ او میشوند؛
ب) دوستی با دشمنان اهلبیت(علیهم السلام)، حتماً کمک به فتنه دجّال است (چنان كه این جبههها با توجّه به مجموع روایات به هم مرتبط و متّصل میشوند؛ ولو مخفی و نامرئی)؛
ج) مشتبه شدن امر، که همان مسئله بزرگ امامت و رسالت بزرگ آن است، محصول این اختلاط و قاطی شدن است. به تعبیر دیگر در هاضمه آنها افتادن و عالم و آدم و مبدأ و غایت را با چشم آنها دیدن، محصول این دوستی است که در نتیجه آرمان بزرگ خود را فراموش کردن و پی نخود سیاه آنها افتادن و سپس خدمة کالاهای تقلّبی آنها شدن را در پی دارد.
به تحقیق، جریان روشنفکر غرب زده در درون جهان شیعه با همه لایههای مختلف فکری، فرهنگی و سیاسی آن به مرور این جبهه را تشکیل میدهند. جریانی که ضدّیت زدایی از غرب و بنیانها و بناهای ضدّدینی آن را تئوریزه میکنند. اینان در مناسبات حقوقی ـ سیاسی به دنبال منطبق کردن تعالیم اسلامی با آموزههای دئیستی (بیخدایی) حقوق بشرند و بهجای برقراری نظام ولایی، سودایِ دمکراسی خواهی دارند و لیبرالیسم (آزادی) را برترین کالا برای بشر میدانند که دین و عدالت باید خود را متناسب با آن بکند تا لایههایی که محصولات غرب از موسیقیها، خوراکیها، پوشیدنیها، بازیها، ورزشها و در کل، فرهنگ آنها را تبلیغ و تثبیت میکنند، به مرور همه جزو این جبهه گردند یا از آن جدا شده، به جبهه اهل حق بپیوندند.
مضمون این حدیث رضوی باز در سورة مائده بانگ زده شده است که:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! یهود و نصارا را دوستان [خود] مگیرید [كه] بعضی از آنان دوستان بعضی دیگرند و هر كس از شما آنها را به دوستی گیرد، از آنان خواهد بود.» (5)
توجّه دادن به این صیرورت و عدم هم جبههگی با دشمنان آرمان رسول الله(ص)، بزرگترین نیاز فرهنگی ما برای نسل انقلاب است که بسی در خواب غفلت و تغافل است.
پینوشتها:
1- سورة مائده (5)، آیة 82.
2- سورة بقره (2)، آیة 96.
3- سورة نساء (4)، آیة 161.
4- وسائل الشیعه، ج16، ص179.
5-سورة مائده (5)، آیة 51.
آن دم که دل به عشق هاى ناب دهى، خوش دمى خواهد بود. عشق به مولا، عشق به محور خلقت، دردانه ى آفرینش و عشق به پاک ترین و زلال ترین منجى موعود. تا کسى دل به عشق او نسپرد، لذت بهارى بودن را نمى چشد و به کمترین لحظه اى، عاشق بهار شدن کافى است تا یک عمر چشم گریانت به راه بماند و دلت در انتظار آمدنش بتپد.
عشق به مولا، یعنى در راه خودى نبینى، یعنى رضایت او را بر رضاى خود ترجیح دهى، یعنى در هر قدمى و هر نفسى چشم به امر مولا و دل به رضاى او بسپارى و در دوستى و ولایت او خالص باشى(1) و قلبت را از ایمان به ولایت الهیه ى او لبریز کنى؛(2) عشق به مولا، یعنى این که فرمانبردار او باشى؛(3) به فضیلتش و به حقش معرفت یابى؛(4) با دوست او دوست، و با دشمن او دشمن باشى؛(5) عشق به مولا، یعنى همه جا، پا جاى پاى امام بگذارى؛ زیرا مولاى تو مى خواهد که توشه ات یک سبد گل طاعت باشد بى هیچ زنگار معصیت و سینه ات دریاى صداقت باشد، بدى ها را بشناسى واز آن دورى کنى. بر زبانت جز درستى وحکمت جارى نشود و قلبت از علم و معرفت لبریز باشد درونت از حرام و شبه حرام تهى باشد و دست هایت از ظلم و بدکارى پاک.(6)
چشمت بر سیه کارى و خیانت گشوده نگردد و لهویات و غیبت ها گوش هایت را پر نکند.(7)
مولاى تو مى خواهد که آسمانى باشى و اهل نور؛ سینه ات جایگاه خداجویى، و وجودت سرشار از طهارت و پاکى باشد. مولاى تو مى خواهد که نامه ى عملت را پر از بوى یاس و نرگس باشد سر فصل نامه ى عملت را حب مولاى على علیه السلام زینت بخشد.(8) مولاى تو مى خواهد که از تو بوى بهشت بشنود و تو باید که در عشق او بهشتى باشى و سرشار از بوى فردوس. او را بخواهى و صدایش بزنى مولاى من! مقتداى من! اى بهشتى ترین نگار! سلام بر تو، سلامى همراه با ولایتى خالصانه.(9) به جانم قسم که تو همان آرزوى قلبى و محبوب دل هر زن و مرد با ایمانى.(10) اى مطلوب ترین بهار موعود! چشم امید به ولایت تو و به عشق تو دوخته ام تا به زلال ولایتت زنگار گناه از وجودم زدوده شود و بر خطاکارى ام پرده ى غفران فرو افتد.(11)
مولاى من! مرا به دوستى خود بخواه و این کم ترین را به آرزوى قلبى اش برسان(12) از خدا بخشودگى خطاکارى ام را بخواه؛ که من به ریسمان مهر تو آویخته ام و به ولایت تو چنگ زده ام(13) اى همه امید من! عشق به تو، عشق به خداست و دوستى با تو، مهرورزى با خداست.(14) رستگارى و سعادت انتهاى جاده ى ولایت توست(15) و جز این راه به وادى خشم خدا منتهى است.(16)
آقاى من! دل به مهر تو بسته ام و از عشق تو لبریز شده ام. اى بهار موعود عالم! به در آى! اى خورشید هدایت بتاب! اى بهشت برین، هوا را از عطر حضورت آکنده ساز!
پاورقی:
1- مفاتیح الجنان، ص 224: (سلام مخلص لک فى الولایة)
2- همان، ص 903: (مؤمن بکم)
3- همان، ص 904: (مطیع لکم).
4- همان، ص 904: (عارف بحقکم)
5- همان، ص 903 و904: (سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم)
6- همان، ص 222،221: دعاى حضرت مهدى (عجل الله فرجه): (اللهم ارزقنا توفیق الطاعة وبعد المعصیة وصدق النیة وعرفان الحرمة... وسدد ألسنتنا بالصواب والحکمة واملأ قلوبنا بالعلم والمعرفة وطهر بطوننا من الحرام والشبهة واکفف أیدینا عن الظلم والسرقة)
7- همان، ص 222: (اللهم... اغضض أبصارنا عن الفجور والخیانة واسدد أسماعنا عن اللغو والغیبة)
8- میزان الحکمه، روایت 952.
9- مفاتیح الجنان،ص 224: (السلام علیک یا مولاى، سلام مخلص لک فى الولایة)
10- همان، ص 886: (بنفسى أنت أمینة شائق یتمنى من مؤمن ومؤمنة)
11- همان، ص 870: (رجوت بموالاتک وشفاعتک محو ذنوبى وستر عیوبى)
12- همان،ص 870: (فکن لولیک یا مولاى عند تحقیق امله)
13- همان،ص 870: (واسئل الله غفران زللـه فقد تعلق بحبلک وتمسک بولایتک)
14- ر.ک: ص 49، پاورقى 4.
15- مفاتیح الجنان، ص 906: (فاز الفائزون بولایتکم).
16- همان، ص 906: (وعلى من جحد ولایتکم غضب الرحمن)
روح بهار
نویسنده: منیره زارعان
متاسفانه یکی از آفتهای بزرگی که گریبانگیر ما می شود آفت عوام زدگی است. با اینکه از اهل علم توقع علم و حلم و تعقل می رود اما متاسفانه برخی از اعمال و رفتارهای ما نوعی عوام زدگی به دنبال دارد و از ساحت تعقل و منطق دور است.
شکی نیست که یکی از توفیقات بزرگی که میتواند در طول حیات انسان نصیب او شود، دیدار با امام معصومی است که در زمان او زندگی می کند. اهمیت این مساله بر کسی پوشیده نیست.
اما نکته مهم اینجاست که دیدن امام زمان به تنهایی موضوعیت ندارد. بلکه مساله وقتی حیاتی و مهم می شود که امام زمان علیه السلام ما را ببیند و به ما عنایت و توجه بفرماید.
در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز کسانی بودند که در جوار آن حضرت زندگی می کردند اما به جز اذیت و آزار، چیز دیگری برای پیامبر نداشتند.
ابوجهل مصداق بارز این اهانت هاست. از سوی دیگر افرادی مانند اویس قرنی، حضرت را زیارت نمی کند ولی پیامبر اکرم به او عنایت ویژه ای دارد و وقتی وارد می شود و اویس را نمی بیند می فرماید بوی بهشت را استشمام می کنم.
حسن ز بصره بلال از حبش صهیب از روم ز خاک مکه ابوجهل این چه بوالعجب است
تمام اینها از یک مطلب حکایت می کند و آنهم اینکه عنایت و توجه معصوم است که موضوعیت دارد نه صرف دیدار آن بزرگواران.
پرواضح است که ابتدائی ترین نکته ای که می تواند به ما کمک کند تا توجه آن بزرگوران را به خودمان جلب کنیم تبعیت و پیروی از دستوراتشان است.
اگر بخواهیم دستورات آن بزرگواران را در یک کلمه خلاصه کنیم باید بگوییم: ترک محرمات، اما در این میان نکته های ریزتر و ضریف تری هم هست که به منزله شاخ و برگ این اصل مهم و حیاتی است که از لابلای کلمات آن بزرگواران به دست می آید.
این داستان را بخوانید:
سید بزرگوارى از اهل علم و تقوى نقل كرد: از سامرا به قصد زیارت سید محمد مى رفتم ، راه را گم كردم هرچه ادامه دادم پیدا نكردم تشنگى و خستگى مرا از پاى درآورد، از گرماى شدید و عطش فراوان روى خاكهاى گرم افتاده ، بیهوش شدم ناگهان چشم گشودم سر خود را بر زانوى شخصى دیدم كوزه آبى داشت قدرى به من آب داد كه به شیرینى آن نخورده بودم سفره نانى داشت دو سه نان ارزن در آن بود. از آن نان به من داد.
بعد فرمود سید! در این نهر آب خود را شستشو بده گفتم برادر اینجا كه نهرى نیست من از تشنگى مشرف بهلاكت بودم شما به داد من رسیدید. فرمود این آب جارى خوشگوارى است .
در این موقع چشمم به نهرى جارى باصفایى افتاد در شگفت شدم با خود گفتم آب به این نزدیكى ! من از تشنگى داشتم مى مردم ؟
فرمود قصد كجا دارى ؟ گفتم زیارت حرم مطهر سید محمد. فرمود این حرم سید محمد است تا نگاه كردم دیدم نزدیك است و حال اینكه از جایى كه راه را گم كردم تا حرم مسافت زیادى بود. به طرف حرم راه افتادم در بین راه مطالبى فرمودند كه در خاطر خود سپردم .
1. تاءكید در تلاوت قرآن شریف و انكار شدید كردند بر كسانى كه مى گویند قرآن تحریف شده حتى نفرین فرمودند بر آنهایى كه حدیثهاى تحریف را جهل كرده اند.
2. تاءكید در گذاردن عقیقى كه نامهاى مقدسه معصومین علیه السلام بر آن نوشته شده ، زیر زبان میت .
3. تاءكید در زیارت بقاع متبركه ائمه علیه السلام امام زاده ها و قبور صلحا و علما.
4. تاءكید در احترام سادات و ذریه علویه و فرمودند: سید! قدر انتساب به خاندان رسالت را بدان و این نعمت را بسیار سپاسگزارى كن كه موجب سعاادت و سربلندى است .
5. تاءكید مجدد فرمودند در قرآن خواندن و نماز شب و فرمودند: سید! حیف است از اهل علم كه خود را وابسته به ما بداند و مداومت بر نماز شب ننماید.
6. سفارش فرمودند درباره تسبیح حضرت زهرا علیه السلام و زیارت حضرت سیدالشهداء از دور و نزدیك .
7. تاءكید در حفظ كردن خطبه حضرت صدیقه طاهره و خطبه شقشقیه و خطبه حضرت زینب در این حال به این اندیشه فرو رفتم كه این شخص عرب كیست شاید امام زمان است یك مرتبه دیدم تنهایم و كسى با من نیست .(1)
نماز شب در طول چهل سال : حضرت آیة الله وحید خراسانى در ضمن درس كه نویسنده از نوار آن را منتقل كرده ام . فرمودند مرحوم حاج شیخ حبیب الله گلپایگانى كه در مشهد مقدس معروف و شخصیت مورد اعتمادى بودند.
سالها در مسجد جامع گوهرشاد به اقامه جماعت اشتغال داشتند. اهل علم و طلاب علوم دینیه (كه نویسنده خود شاهد آن بوده ام ) معمولا پشت سر ایشان نماز مى خواندند. آقاى وحید فرمودند من خودم بیست سال تحت سرپرستى ایشان در مدرسه حاج حسن بودم .
آقاى گلپایگانى به من فرمودند در تهران مریض شدم و در بستر افتاده بودم . یك روز رو كردم به جانب حضرت رضا علیه السلام گفتم آقا! مدت چهل سال تمام نماز شب و نافله نیمه شبم را پشت درب صحن سجاده پهن كردم در سرما و گرما خواندم تا درب باز مى شد و داخل حرم مى شدم حالا در این بستر افتاده ام به من عنایتى نمى فرمایید؟
ناگاه در همان حال بیدارى دیدم در بستان و باغى در خدمت حضرت رضا علیه السلام هستم ایشان از داخل این باغ یك گل چیدند و بدست من دادند، آن گل را بوییدم و حالم خوب شد. آن دستى كه حضرت رضا علیه السلام به آن دست گل دادند چنان با بركت شد كه بر سر هر بیمارى مى كشیدم رفع مرض مى گردید.
آقاى وحید فرمودند: خود حاج شیخ فرمودند ابتدا با یك دست كشیدن رفع بیماریهاى صعب العلاج مى شد ولى بعدا كه با این دست با مردم مختلف مصافحه كردم آن بركت اول را از دست داد. حالا باید بعد از دست كشیدن دعاهاى دیگرى را ضمیمه كنم و بخوانم تا شفا پیدا كند.
آقاى وحید مى فرمودند. بیمارهاى مختلفى بدست ایشان شفا یافتند.
منابع:
برگرفته از کتابهای:
1- كتاب منتقم حقیقى ص 371 به نقل پنجاه داستان رجالى
2- نماز شب یا تهجد – موسی خسروی
تهیه و تولید: محمد حسین امین گروه حوزه علمیه تبیان