چشمه اينجاست!
نياز به آرامشي دارم كه در آن خود را بيابم و آنگاه نشان جان را از او بگيرم،
و تا منزل جانان با او همسفر گردم.
مقابل آينة سكوت ميايستم و به خود مينگرم.
آينه به ديدهام نشانة جان را ميدهد و مردمك چشمانم را تشنة جانان ميكند.
ميخواهم با مهدي باشم با چشمه زندگي، با چشم خدا و با زُلالي ناب؛
به سكوت نياز دارم، به آرامش، به خلوت انس تا از پردة خيالات رها شوم
«جمال يار ندارد نقاب چهره ولي تو خاك ره بنشان تا نظر تواني كرد»
آسمانِ چشمانم را ابري سياه گرفته؛
دوست دارم بگريم تا صاف شوم و سبكبال و بيخود از خود؛
اي اشك، كمكم كن تا خود را در تو شستشو دهم و از آينه، بيشتر لذت ببرم.
كمكم كن تا صاف شوم و بهتر ببينم و بشنوم و بگويم:
«خويش را صافي كن از اوصاف خود تا ببيني ذات پاك صاف خود»
وقتي بناست از دوست بگوييم و دل به ياد او بسپاريم، بايد از غير او دل برداريم و به جز او به ياد نياريم.
مهدي يار ميخواهد و ياور؛
براي اين ياري هرچه داري در طبق اخلاص بگذار و بياور هر چه ميداني و هر چه ميتواني
اگر دانسته ها را ارج نهي و داشتهها را به راهش خرج كني، او ندانستهها را به تو ياد مي دهد و نداشته ها را به توامداد و از تو نخواسته اند مگر به قدر استعداد.
تو ميتواني و بايد بتواني، تو با او بيعت كردهاي و عهد بستهاي.
او را تنها نگذار كه نه او را بلكه خود را تنها گذاشتهاي و خدا نكند كه كسي به خودش وا گذاشته شود!
او را بشناس و به نداي او كه دعوت به فطرت الهي است لبيك گو.
چقدر او را ميشناسي؟ چقدر بايد او را بشناسي؟ او را چطور و چگونه ميشناسي؟
اگر او را نشناسي قوانين زندگي را نشناخته اي و در نتيجه نمي تواني برنامة صحيحي براي زندگيت داشته باشي!
محك شناخت چيست؟ هر قدر فرمانبردارتر و مطيعتر باشي او را بيشتر شناخته اي.
از امام صادق (ع) پرسيدند: حداقل معرفت امام چيست؟
فرمود: اينكه اطاعت او را برخود واجب بداني!
همانگونه كه ، امامتِ امام از خداست، طاعت امام نيز طاعت خداست و محبت او محبت به خدا و دشمني او دشمني خداست!
مَثَل او در ميان دلها، مَثَل كعبه است و دل بي كعبه را دل مگو كه گِل است.
مَثَل امام براي عالم هستي ، مَثَل بند است براي تسبيح كه اگر او نباشد، نظامي براي هستي نيست.
مَثَل امام براي دين، مَثَل ستون فقرات است براي تن كه اگر او نباشد، دين اقامه نمي شود.
مَثَل امام براي زندگي، مَثَل جان است براي بدن كه اگر او نباشد، جاني نيست براي زندگي.
او حلقه اتصال زمين به آسمان است و آسمان به زمين.
با ولاي او سر به سجده طاعت مي نهيم و از پروردگار فرمان مي بريم.
به او اقتدا مي كنيم تا خداوند عبادت ما را باعبادت او بپذيرد و ما را با او
او محور كمالات است و نقطه پرودگار عالم وجود!
همه مخلوقات به مدد او در حركتند، به سوي كمالات و صعود!
در راه او زيان نيست و هر چه هست سود است و سود!
نعمت از اوست ، بركت از اوست و به يمن او رودخانهها زايندهاند و درختان پرثمر و آسمان بارنده و زمين روياننده و زيباييها فزاينده و زندگي پاينده!
از اين قافله وانمانيم كه ما اشرف مخلوقات و سرآمد موجوداتيم؛
ماييم كه بار امانتي را به دوش گرفتهايم كه زمين و آسمان از آن اِبا داشتند و سر باز زدند
تاج اختيار و اراده بر سر ماست. ماييم كه با انتخاب خود پاي در آتش عشق نهاده ايم و عاقلانه سالك طريق جنون شدهايم.
دل ما پروانهاي است مجذوب روشنايي،
مهدي انسان كامل است! دوازدهمين جانشين پيغمبر، آخرين ذخيره داور، امام غايب از نظر!
چون خورشيدي از پشت ابر نور مي افشاند و طريق مينماياند
دلهاي مستعد را ميپروراند و محبّتش را به ذائقههاي شائق مي چشاند
بايد عاشق شد و پاي در ركاب كرد
عشق مثل آب است؛ اگر مانعي بر سر راهش نباشد، همه جا جاري است
بايد تشنه بود؛ تشنگي ما را به آب مي رساند؛
« آب كم جو، تشنگي آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پست»
بايد از سرابها گذشت تا به زمزم معرفت رسيد
امام زمان(عج) به دوستي از دوستانش فرمود:
« شما خودتان را درست كنيد، من به شما سر ميزنم».
چشمه اينجاست! زمزم اينجاست! آب اينجاست! نزديكتر از من به من!
يار نزديك تر از من به من است
وين عجب بين كه من از وي دورم.