ای آفریدگارم دستم را بگیر تا تنها تو را ببینم و سخن تو را بشنوم و دل به تو بازم و زبان را به یاد تو گویا سازم.
ای آفریدگارم! خواهم بگویم، نمي دانم چه بگويم؟ و خواهم بجويم نميدانم چه بجويم؟اينقدر دانم كه بايد گوياي تو و جوياي تو بود....
آفريدگارا!جانم را به سوز و گداز بدار و زبانم را به راز و نياز.
آفريدگارا! جسم و جانم داده اي،گوش و زبانم داده اي،نطق و بيانم داده اي،توفيق ده تا اين همه نعمت را كفران نكنم چه از شكر آن عاجزم وكسي از عهده شكرت بر نمي آيد....
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۴۴ ق.ظ توسط کربلایی حسن تازیکی
|