از عاشورا تا آخرالزمان
چگونه عملاً در این فضا قرار بگیریم؟
و مطلب دیگر اینکه فضایی را که درون این جمله است عملاً چطوری ایجاد کنیم، تا ابعاد وجودمان شکل بگیرد؟ چطوری درون این فضا برویم و از این فضا بهره مند شویم؟ یعنی ما چطوری زندگی کنیم که هر روزمان عاشورا باشد و هر جایی که هستیم آنجا کربلا باشد؟ چطوری چنین زندگی داشته باشیم، چنین حال و هوایی داشته باشیم که همیشه برای ما مثل لحظه لحظۀ روز عاشورا باشد، و هر جا که هستیم قدم به قدم برای ما سرزمین کربلا باشد؟
چه چیزی این زمان و این زمین را قیمتی میکند؟
اول از همه این مطلب باید برای ما جلب توجه کند که روز عاشورا به خودی خود هیچ ارزش و قیمتی ندارد، یک روز از روزهای روزگار است، به خودی خود قیمتی ندارد. زمین کربلا هم به خودی خود قیمتی ندارد، آن هم یک زمینی از مکانهای روی زمین است، یک سرزمین خاص است، یک منطقه جغرافیایی است، آن هم به خودی خود قیمت خاصی ندارد. چه چیزی است که به این زمان و این زمین ارزش میدهد، قیمت میدهد؟ و اگر به آن چیز توجّه کنیم، توجّه خاصی به آن نیرو داشته باشیم، همه جا و هر زمان برای ما عاشورا و کربلاست. آن چیست که دارد به این سرزمین و این زمان طبق هر زمان دارد قیمت میدهد، دارد ارزش میدهد؟
رفتار اصحاب امام حسین(ص) در روز عاشورا
در روز عاشورا رفتارهایی بسیار قیمتی از اصحاب امام حسین(ص) سر زد، حماسه های بی شماری از آنها سر زد که حتی انسان در بهت و هیبت خیلی هایش میماند که چطور این رفتار را انجام دادند! و اتفاقات عجیبی در سرزمین کربلا افتاد که این اتفاقات هر کدام به نوبۀ خودشان اینقدر عظمت دارند که بشود به آنها ساعتها پرداخت و بحث کرد؛ ولی به هر کدام هم که بخواهی بپردازی اینقدر قیمتی و ارزشمند نیستند که بخواهند هر زمان و هر مکان را در این حد بالا ببرند، یک محور دیگر میخواهند، یک چیز دیگر می طلبد.
وجود مقدس امام حسین(ص) روز عاشورا را قیمتی میکند
آن موضوعی که این زمین و زمان را دارد قیمتی میکند؛ وجود مقدس خود امام حسین(ص) است در آن مقطع و با آن معرفتی که اصحاب ایشان نسبت به این بزرگوار داشتند. قیمت لحظه لحظۀ روز عاشورا به خاطر تجلّی امامت امام حسین(ص) بود، در همۀ زمانها امام حسین(ص) حضور دارند، هستند، ولی در روز عاشورا امامتشان به ظهور می رسد، به تجلّی میرسد، بروز میکند!
ظهور امامت امام حسین(ص) از مجرای وجود شیعیان
اما این ماجرا چطور بروز میکند؟ از مجرای شیعیان بروز میکند، از مجرای وجودی تعدادی شیعۀ هر چند اندک، این امامت بروز میکند و به ظهور میرسد، خودش را نشان میدهد و در مکانی به نام کربلا این اتفاق میافتد. هر جایی و هر زمانی که یک شیعه مجرای روح امامت و ولایت امام حسین(ص) باشد آن لحظه عاشوراست و آن زمین کربلاست. هر وقت این اتفاق بیفتد، یعنی لحظه ای پیدا بشود که انسان در آن لحظه مجراییّت نور امام(ع) و ولایت امام(ع) در وجودش جاری شود، آن مکان به این یُمن، به قیمت کربلا میرسد. در مکانی به نام کربلا وجود مقدس و نورانی خود امام اباعبدالله الحسین(ص) حضور داشتند، در آن زمان خود ایشان حضور داشتند. لحظه لحظۀ عاشورا مرکز توجّه همۀ افراد در آن منطقه و در آن لحظه؛ امام حسین(ص) بود. هر وقت در طول عمر ما لحظه ای باشد که تمام توجه ما به سمت اماممان، به سمت امام حسین(ص) باشد، آن لحظه عاشوراست و این هر جایی اتفاق بیفتد آنجا کربلاست، قیمت این جمله اینطوری مشخص میشود. کل یومٍ عاشورا و کل أرضٍ کربلا به این شرح است.
حالا اگر قرار باشد کل یومٍ عاشورا باشد یعنی فردایی که عاشوراست ما باید چه رفتاری انجام دهیم؟ چه رفتاری باید از ما سر بزند که قیمت این روز برای ما تجلّی کند؟ نگاه کنیم به اصحاب امام حسین(ص) ببینیم چکار کردند. خوب در بین مصادیق، مثلاً حبیب بن مظاهر را که شاید دستمان به ایشان برسد- والّا کسانی هم هستند که اصلاً ما دسترسی نداریم به آن بزرگواران مثل حضرت ابالفضل(ع)-.
رفتار حبیب بن مظاهر در روز عاشورا
ولی در این حد بخواهیم به آن بپردازیم رفتار حبیب بن مظاهر را که نگاه کنیم در روز عاشورا چه چیزی برای حبیب قیمتی بود؟ برای حبیب بن مظاهر چه چیزی مهم بود، چه چیزی جلب توجه میکرد؟ هر کسی توجه اش به کدام سمت بود؟ حبیب بن مظاهر در روز عاشورا نبرد میکرد، نبرد نمایانی هم میکرد، یا در آن لحظه ای که امام حسین(ع) داشتند نماز میخواندند گویا یکی از افرادی که در مقابل ایشان ایستاد حبیب بود، مهم این است! در روز عاشورا برای حبیب بن مظاهر دشمن، بزرگی دشمن، نابود کردن دشمن، شقاوت دشمن، کینه دشمن مهم نبود، اینها برایش جلب توجّه نمیکرد، هیچ چیز در سرزمین کربلا برای حبیب بن مظاهر جلب توجّه نمیکرد، هیچ شخص دیگری برایش جلب توجّه نمیکرد. اگر او به سمت دشمن میرفت، اگر در مقابل امام حسین(ص) سپر آن تیرها میشد، فقط به خاطر رضایت امامش بود. قیمتی ترین موضوع برای حبیب بن مظاهر رضایت امام حسین(ص) بود.
عاشورا یعنی توجّه به رضایت امام(ع)
هر وقت که ما دنبال رضایت امام(ع) بودیم و قیمتی ترین چیز در ما دنبال رضایت امام(ع) بودن باشد این موضوع یعنی ما به لحظه عاشورایی شدن و عاشورا بودن نزدیک شدیم. دغدغه خیلی داشتند، مشکل خیلی بود، مسئله خیلی بود ولی هیچکدام برایشان آزار دهنده نبود. به هیچکدام توجّه نمیکردند، حتّی آن لحظاتی که ضربات شمشیر را فرود میآوردند بر سر دشمنان، یا ضربات شمشیر دشمن بر بدنشان فرود میآمد برایشان مهم نبود، اصلاً حواسی نداشتند که بخواهد آنجا باشد. شما این روایت را شنیدید که اینها ضربات آهن را بر بدنشان احساس نمیکردند. اگر بخواهیم این حرف را بزنیم که بگوییم آن لحظه احساسات مادی از آنها گرفته شده بود این اشتباه است، اتفاقاً باید بگوییم آن لحظه در اوج احساسات بودند، در اوج احساسات مادی هم بودند. چرا این را نمیفهمیدند؟ چون توجهشان به این سمت نبود، توجهشان به سمت امامشان بود، به سمت رضایت امامشان. دردناک ترین موضوع برای آنها این بود که خمی به ابروی امام(ع) بیاید، چیزی باعث نگرانی امام(ع) شود، و لذت بخش ترین لحظه برای آنها آن لحظه ای بود که از رفتاری که آنها انجام میدادند لبخند رضایتی بر لبان امام(ع) نقش میبست. لحظه به لحظه دنبال این بودند که کدام رفتار، امامشان را بیشتر شاد میکند تا آن را انجام دهند، از یکدیگر سبقت میگرفتند برای انجام اینگونه رفتارها. کشتن دشمن و تعداد کشتاری که انجام میدادند خیلی برایشان اهمیّت نداشت، لحظه به لحظه امام برایشان مهم بود که کِی لبخند رضایت روی لبان امام نقش میبندد، این لبخند پاک نشود. پس عاشورا، سرتاسر عاشورا یعنی توجّه به رضایت امام(ع). اگر کسی بتواند لحظه به لحظه توجّه اش به رضایت امام(ع) باشد، این لحظه به لحظه اش عاشوراست، عاشورایی است، کل یومٍ عاشورا و کل أرضٍ کربلا، در هر زمانی و هر مکانی میشود این ماجرا باشد؛ توجّه به رضایت امام حسین(ص).
چگونه میتوانیم رضایت امام(ع) را متوجّه شویم؟
ما چطور میتوانیم درون این فضا قرار بگیریم؟ چطور میتوانیم در این لحظه در معیّت امام(ع) باشیم و این رضایت را بفهمیم؟ آیا ما میتوانیم رضایت امام(ع) را متوجّه شویم، میتوانیم این لبخند را به چشممان ببینیم؟ چطوری خودمان را چک کنیم، آن رفتارهایمان را چک کنیم ببینیم آیا این ماجرا را داریم یا نه؟ در اصل آن لحظاتی از عمر یک شیعه که عاشورایی است و آن جاهایی که در سرزمین کربلاست به پایش نوشته میشود، بقیه اش دیگر حساب نیست، یعنی بقیه اش را به قولی مفت گذشتیم. آن لحظه ای در کتاب اعمال یک شیعه حساب است که عاشورا بوده باشد، سرزمین کربلا بوده باشد، در معیّت امام حسین(ص) بوده باشد، دنبال رضایت امام حسین(ص) بوده باشد، غیر از این نیست! هر چقدر هم شما فرض کنید دریای معارف بوده باشید، سعی کرده باشید در کسب خیرات، در انجام خیرات، مثلاً برطرف کردن موانع ظهور، ولی با چه نیّتی؟ ببینید! فهم ماجرای ظهور، برپایی ظهور، برپایی بهشت بعد از ظهور، دیگر عظیم تر از این ماجرا که نیست فعلاً، اصلاً زور بزنید برای برپایی بهشت ظهور، بهشت ظهور چیست؟ تجلّی صفات امام(ع) است، ولی به چه نیّتی؟ طرف تمام تلاشش را برای این موضوع میکند ولی میبیند خالی است، هیچ چیزی نیست، تمام عمرش را در این مسیر گذاشته است، اشاعۀ معارف اهل بیت(ع)، ولی جایی از رضایت امام(ع) گویی نیست. شاید زیباترین مطالب و معارف باشد در ظاهر، حجیم ترین معارف باشد، ولی در جایی از رضایت امام(ع) اثری نیست. یک کسی هم در ظاهر هیچ رفتار بزرگی ندارد، هیچ تجلّی بیرونی ندارد، ولی حتّی در خنده هایش دنبال رضایت امام(ع) است. چقدر قیمتی است، اینها در روز عاشورا برای امام حسین(ص) قیمتی بود!
روز عاشورا عرصۀ امتحانی بود که امام حسین(ص) برپا کرده بودند
در روز عاشورا دشمنان، امام حسین(ص) را ناراحت نمیکرد، حجم آن دشمن امام حسین(ص) را ناراحت نمیکرد، نامردی آنها خیلی برای امام حسین(ص) تجلّی نداشت، انگار بیشتر دنبال این بودند که ثمره آن سی و دو روز چه شد. اینها را چک میکردند، در اصل یک عرصۀ امتحانی بود که خود امام حسین(ع) برپا کرده بود!
عرصۀ امتحان ما چه موقعی است؟
عرصۀ امتحان ما هم هر لحظه هست، گرچه به اوج آن داریم نزدیک میشویم. سی و دو روزمان کی بود؟ به نوعی یک مدتی از آن سی و دو روزمان سپری شده است، یک مدتی هم دارد میگذرد.
"آقا ما سی و دو روز در معیّت امام نبودیم، ندیدیم امام را ...،" چه کسی گفته؟ چشمهایمان بسته بود و الّا لحظه به لحظه ما را به دنبال خودشان کشاندند. وقتی که مرور میکنیم واقعاً ما را لحظه به لحظه به دنبال خودشان کشاندند، خود امام(ع) دست ما را گرفتند. شاید ما نفهمیدیم، شاید ما حواسمان نبود ولی این اتفاق افتاد، نتیجه این سی و دو روز تربیت الان چه چیزی شده است؟ در آن عرصه ما دنبال چه چیزی میگردیم؟ کل یومٍ عاشورا و کل أرضٍ کربلا یعنی این.
برای اینکه لحظه به لحظه عاشورایی باشیم، باید بشر بشویم
بشر یعنی کسی که تمام لحظاتش عاشوراست، هر جایی که قدم میگذارد برایش کربلاست، هیچ فرقی نمیکند. انسان یعنی کسی که از این توجّه به رضایت امام(ع) غافل است، انسان یعنی کسی که از توجّه به اصل خودش یعنی امام(ع) غافل است. هر چند در نزدیکی امام(ع) به سر میبرد ولی فراموش کار است، از این ماجرا بی خبر است. برای اینکه لحظه به لحظۀ ما عاشورایی شود باید بشر باشیم، از رضایت امام(ع) دچار نسیان نشویم، حواسمان باشد در جمعی که مینشینیم دنبال رضایت مولایمان باشیم. آیا ما خواست مولایمان را فهمیده ایم و سعی کرده ایم دنبال انجام آن خواست باشیم؟ اگر فکر میکنیم این اتفاق رخ داده است، آیا این احساس را داریم که درون وجودمان لبخند رضایت امام(ع) هست؟
«اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»
تصویر آخرالزمانی نظام عالم
و امّا پیرامون آخرالزمان عنوانی داریم با نام «تصویر آخرالزمانی نظام عالم». در این قالب میخواهیم به آخرالزمان بپردازیم و یک نگاهی داشته باشیم.
ما در آخرالزمان نمودی از تمام نعمات عوالمی و نشئاتی را داریم
تصویر آخرالزمانی نظام عالم یعنی چی؟
خیلی کلّی و به طور خلاصه بخواهیم عرض کنیم، ما در آخرالزمان جمع شده یا نمودی از تمام نعمات عوالمی را داریم و همچنین در آخرالزمان جمع شده، ماکت یا کوچک شده ای از تمام نعمات موجود در نشئات را هم داریم. شما در مقطعی به نام آخرالزمان هر چیزی که در عوالم هست را میتوانید پیدا کنید، حتی درشت ترین آنها را، و بزرگ ترین نعمات در آینده را نیز شما در آخرالزمان میتوانید مصداقش را پیدا کنید.
کلِمات در آخرالزمان
از بزرگترین اشیاء عوالمی که در آخرالزمان است کلمات هستند. طبق قاعده ای باید این کلمات در فضای کلماتی باشند ولی در آخرالزمان به عمق عالم میآیند و در این مقطع از زمان، در این مقطع از نشئه دنیا حضور دارند. در عمق عالم در قالب بشر حضور مادی دارند. کلمات در قالب رسولان(ع) رجعت میکنند و در آخرالزمان حضور مادّی دارند.
مُلک در آخرالزمان
از جنس نشئات ما مُلک را داریم که در قالب دابة الارض یا وجه آخرالزمانی امیرالمؤمنین(ع) در آخرالزمان حضور دارد، وجود دارد.
حنیفیّت در آخرالزمان
یک نگاه کلی که بکنیم ما در آخرالزمان از قوانین عوالمی زیاد داریم، از جمله حنیفیّت. حنیفیّت یک رفتار مخصوص است، یک رفتار ملکوتی است. در آخرالزمان در عمق عالم شما باید در قبال افرادی که در عمق هستند این رفتار را انجام دهید.
ولایت در آخرالزمان
در آخرالزمان ما از جنس عرش مقولات بسیاری داریم، اِعمال حکمت داریم، در آخرالزمان ما ولایتی از جنس عالم مشیّت را داریم، حداقل از جنس عالم مشیّت، یعنی خیلی فراتر از آن هم هست. شما نگاه که میکنید مقولاتی از تمام عوالم در آخرالزمان هست. همچنین مقولاتی از تمام نشئات هم در آخرالزمان موجود است، حتّی از جهنم، هر چند کوچک شده! به خاطر همین است که گفته می شود سعی کنید در رجعت ها ساکن باشید، شما وقتی سعی کنید در آن فضا قرار بگیرید، یعنی در یک لحظه در معرض تمام عوالم و نشئات قرار دارید. در یک لحظه، در مرکز اتصال تمام عوالم و نشئات قرار دارید!
چگونه میتوان در آخرالزمان ساکن شد؟
آخرالزمان یک برپاکننده دارد
اما چطور میشود در آخرالزمان ساکن شد، در رجعت ها ساکن شد؟ باید در معیّت کسی قرار بگیریم که او برپا کنندۀ این ماجرا است، گردانندۀ این ماجرا است. آخرالزمان یک برپا کننده دارد، آخرالزمان به خودی خود آخرالزمان نیست، عاشورا به خودی خود عاشورا نیست، امام حسینی میخواهد تا بیاید عاشورایی را بسازد، عاشورایی را برپا کند. آخرالزمان به خودی خود هیچ چیزی نیست، نظامداری میخواهد تا بیاید آخرالزمانی را برپا کند، شروع کند!
همراهی با نظامدار آخرالزمان
وقتی شما در کنار آن نظامدار باشید، با معرفت به نظامداری او و نظامی که میخواهد برپا کند، در آن لحظه درون آن ماجرایی هستید که او میخواهد برپا کند، در آن لحظه درون آن ماجرا هستید و دارید از تمام نعمات درون آن صحنه بهره میبرید. همراهی با نظامدار آخرالزمان یعنی بهره مند شدن از تمام نعمات موجود در تمام نظام عالم، از اوج کلمات تا انتهای نشئات. تمام این ماجرا در قالب وجود مقدس امام امیرالمؤمنین(ع) ظهور و بروز دارد. زرنگ ترین افراد در روز عاشورا آنهایی بودند که چشم از امام حسین(ص) بر نداشتند و از همه بیشتر تسلیم او بودند، همراهی با نظامدار عاشورا یعنی تسلیم شدن در قبال او، حنیفیّت در قبال او. این رفتار را از همه پررنگ تر ابوالفضل العباس(ع) داشت. قیمت ابوالفضل العباس(ع) به میزان تسلیم او در قبال امام حسین(ص) بود نه آب نخوردنش از آن نهر فرات، نه آن نبرد نمایانش. قیمت اباالفضل العباس(ع) به خضوع و تسلیمش در مقابل خواست امام حسین(ص) است و از همه بیشتر حضرت اباالفضل العباس(ع) از نعمات موجود در عاشورا بهره مند میشد. آن کسی که در قبال ولی آخرالزمان، نسبت به همه تسلیم تر باشد، از نعمات موجود در این عرصه بهره مندتر است.
خواست ولی آخرالزمان چیست؟
خواست ولی آخرالزمان چیست؟ آیا راهی برای فهم این ماجرا هست؟ من میخواهم تسلیم این خواست باشم، از همه تسلیم تر باشم. یک قاعده داریم؛ هرجا که امام باشد همان جا بهشت است، پس ما به جای اینکه دنبال بهشت ظهور یا ملک کبیر یا بهشت بعد از قیامت باشیم و یا بین الصورین باشیم، بیاییم دنبال صاحبش باشیم، دنبال خود امام باشیم! مگر نه اینکه هر جا امام باشد همان جا بهشت است. در آخرالزمان امام کجاست؟ روی زمین است، صاحب این ماجرا روی زمین است، امیرالمؤمنین(ع) روی زمین قرار دارند، بهشت کاروانیان در روز عاشورا امام حسین(ص) بود. سعی کنیم باتبعیّت از نظامدار، در کنار ایشان قرار بگیریم. پس تبعیّت بهانه ای است برای اتصال به امام(ع)، حنیفیّت بهانه ای است برای یکی شدن با امام(ع)، برای درون بهشت وجود امام(ع) رفتن. سعی کنیم این اتفاق درونمان بیفتد، واجد حنیفیّت شویم. ولی وقتی به توان خود و ابعاد وجودی خودمان که نگاه میکنیم؛ ما قابل این ماجرا نیستیم که بتوانیم راهی پیدا کنیم به درون این حریم، به درون این بهشت، به درون وجود این نظامدار؛ امام حسین(ص)، به درون این کاروان، یک چیز دیگری لازم است ...!
کلمۀ حبّ در آخرالزمان
در مدّت سی و دو روز حرکت کاروان حسینی(ص)، یک عاملی این کاروانیان را دور هم جمع میکرد که این عامل در آخرالزمان بسیار خود را نشان میدهد. خیلی عجیب است، و شدّتش بسیار بیشتر از آن شدّتی است که در سال 61 هجری اتفاق افتاد، خیلی زیاد تر است، به شدّت زیاد است این ماجرا و آن «جاذبۀ کلمۀ حب» است. کلمۀ حب منصوب به امام حسین(ص) است. مخصوصاً روز هشتم ذی الحجه این ماجرا خیلی پررنگ بود، انگار باب این ماجرا باز شد، این نیرو آزاد شد، این کلمۀ حب در سال61 هجری دست به یک تکان کوچکی زد، یک حرکت کوچکی انجام داد، یک انرژی کوچکی ساطع کرد؛ آن عدّه ای را که لازم بود دور خودش جمع کرد و به همراه خودش حرکت داد. در آخرالزمان این تجلّی هزاران بار بیشتر از آن زمان است. جاذبۀ وجود نظامدار، جاذبۀ حبّ وجود نظامدار، کاروانیان را به سمت خودش میکشاند، و آنها را شیفتۀ خویش میکند. اتفاقی که در آخرالزمان میافتد این است؛ کاروانیان شیفتۀ وجود امام(ع) میشوند و غیر از کنار امام بودن همه جا برایشان جهنم است، هیچ جای دیگری برایشان ارزش و قیمتی ندارد، و به همین به هیچ چیزی جز او نمیتوانند توجّه کنند. از پرداختن به هر موضوعی جز امامشان خسته میشوند، منزجر میشوند، دچار کدورت میشوند. جاذبۀ حب، وجود آنها را تسخیر میکند، از میل به چیزهای دیگر و از میل به غیر امام رها می کند، رها ...
«اللّهُمَّ صَلِّ علی مُحمَّدٍ وَ آل مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم»