کمی هم خنده
سلامم به گرماي قلب تو دوست دلم لحظه اي با دلت روبروست بگو عاشقي تا سلامت کنم تمام دلم را بنامت کنم
قصه نيستم، که بگويي... نغمه نيستم، که بخواني... صدا نيستم، که بشنوي... يا چيزي چنان که ببيني... يا چيزي چنان که بداني ... من درد مشترکم.. مرا فرياد کن..
فکر مي کرديم عاشقي هم بچگيست... اما حيف اين تازه اول يک زندگيست... زندگي چيزيست شبيه يک حباب.. عشق آباديه زيبايي در سراب... فاصله با آرزو هاي ما چه کرد... کاش مي شد در عاشقي هم توبه کرد
وفاي شمع را نازم که بعد از سوختن ...به صد خاکستري در دامن پروانه ميريزد...نه چون انسان که بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد
جذابيتهاي تهران.....- تهران تنها شهري است که در آن ميتوانيد وسط خيابانهاي آن نماز بخوانيد، وسط پارک شام بخوريد، در رستوران به ديدن مانکنهاي لباسهاي مدل جديد برويد، در تاکسي نظرات سياسيتان را بگوييد، در کوه برقصيد،.در تهران از همه جاي ماشينها صدا در ميآيد، جز از ضبط صوت آن..در شمال شهر تهران مردم در سال 2020 ميلادي زندگي ميکنند و در جنوب شهر در سال 94 هجري قمري
افغانيه رو مي خوان اعدام کنن ميگن حرف آخرت چيه ميگه کارگر نمي خواي
من در اين تنهايي فکر يک بره روشن هستم که بيايد علف خستگي ام را بچرد
يک کشاورز نمونه در اقدامي بي نظير توانست با پيوند درخت پسته و زيتون درخت پستون به عمل آورد.
نگاه ساکت باران به روي صورتم دزدانه ميلغزد ولي باران نمي داند که من دريايي از دردم به ظاهر گر چه مي خندم ولي اندر سکوتي تلخ مي گريم
تکيه بر ديوار کردم خاک بر پشتم نشست/دوستي با هر که کردم عاقبت قلبم شکست /آن قدر رنجي که دنيا بر دل ما مي کند/بر دل هر کس کند او ترک دنيا مي کند
نمي دانم تو مي خواني ز چشمم حرفهايم را نمي دانم تو مي بيني نگاه بي صدايم را که مي گويد بدون مهربانيهاي بي حدت... بدون عشق تو، هيچم...
خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ي خاطراتم رو انداختم يه گوشه اي و گفتم : فراموش. يه چيزي ته قلبم خنديد و گفت : يادمه
وقتي «قدرت عشق» بر «عشق به قدرت» غلبه کند، دنيا طعم صلح را مي چشد
قصه نيستم، که بگويي... نغمه نيستم، که بخواني... صدا نيستم، که بشنوي... يا چيزي چنان که ببيني... يا چيزي چنان که بداني ... من درد مشترکم.. مرا فرياد کن..
فکر مي کرديم عاشقي هم بچگيست... اما حيف اين تازه اول يک زندگيست... زندگي چيزيست شبيه يک حباب.. عشق آباديه زيبايي در سراب... فاصله با آرزو هاي ما چه کرد... کاش مي شد در عاشقي هم توبه کرد

وفاي شمع را نازم که بعد از سوختن ...به صد خاکستري در دامن پروانه ميريزد...نه چون انسان که بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد
جذابيتهاي تهران.....- تهران تنها شهري است که در آن ميتوانيد وسط خيابانهاي آن نماز بخوانيد، وسط پارک شام بخوريد، در رستوران به ديدن مانکنهاي لباسهاي مدل جديد برويد، در تاکسي نظرات سياسيتان را بگوييد، در کوه برقصيد،.در تهران از همه جاي ماشينها صدا در ميآيد، جز از ضبط صوت آن..در شمال شهر تهران مردم در سال 2020 ميلادي زندگي ميکنند و در جنوب شهر در سال 94 هجري قمري

افغانيه رو مي خوان اعدام کنن ميگن حرف آخرت چيه ميگه کارگر نمي خواي
من در اين تنهايي فکر يک بره روشن هستم که بيايد علف خستگي ام را بچرد
يک کشاورز نمونه در اقدامي بي نظير توانست با پيوند درخت پسته و زيتون درخت پستون به عمل آورد.
نگاه ساکت باران به روي صورتم دزدانه ميلغزد ولي باران نمي داند که من دريايي از دردم به ظاهر گر چه مي خندم ولي اندر سکوتي تلخ مي گريم
تکيه بر ديوار کردم خاک بر پشتم نشست/دوستي با هر که کردم عاقبت قلبم شکست /آن قدر رنجي که دنيا بر دل ما مي کند/بر دل هر کس کند او ترک دنيا مي کند
نمي دانم تو مي خواني ز چشمم حرفهايم را نمي دانم تو مي بيني نگاه بي صدايم را که مي گويد بدون مهربانيهاي بي حدت... بدون عشق تو، هيچم...

خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ي خاطراتم رو انداختم يه گوشه اي و گفتم : فراموش. يه چيزي ته قلبم خنديد و گفت : يادمه
وقتي «قدرت عشق» بر «عشق به قدرت» غلبه کند، دنيا طعم صلح را مي چشد

+ نوشته شده در سه شنبه هفتم آبان ۱۳۸۷ ساعت ۱۱:۵۵ ب.ظ توسط کربلایی حسن تازیکی
|